معنی افت

افت
معادل ابجد

افت در معادل ابجد

افت
  • 481
حل جدول

افت در حل جدول

  • کمی، نقصان
مترادف و متضاد زبان فارسی

افت در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان، خفت، کسرشان،
    (متضاد) افزایش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

افت در فرهنگ معین

  • افتادن، کمی، نقصان. [خوانش: (اُ) (ری. اِمص.)]
لغت نامه دهخدا

افت در لغت نامه دهخدا

  • افت. [اَ] (ع اِ) ماده شتری که صبر و ثباتش بیشتر باشد. (ناظم الاطباء). ماده شتری که صبر و ثباتش بدان غایت باشد که در دیگران نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). || ماده شتری که در سیر، سبقت بر شتران برد. || بلا. || عجب. || شتر نجیب. || (اِخ) قبیله ایست از هذیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (ع مص) بازداشتن و بازگردانیدن کسی را از چیزی: افت عنه افتا؛ گردانید و بازداشت او را از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • افت. [اِ] (ع اِ) بهتان و افتراء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || شتر نجیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • افت. [اُ] (اِمص) افتادن به میان داری یعنی در کشتی دو کس را از هم جدا کردن. (از آنندراج) (غیاث اللغات). || افتادن. (ناظم الاطباء). افتادن چنانکه در وقت افت و خیز. (از فرهنگ فارسی معین). || وضع. ترکیب. شکل. (ناظم الاطباء). وضع. شکل. (فرهنگ فارسی معین). || کمبود جنس. کمی. کاست. نقصان. (فرهنگ فارسی معین). نقصانی که در وزن پدید آید از اثر خشکی یا زیان حشرات. یا فروریختن بعض چیز و غیره. کسر در وزن. کسر بار. کسر انبار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

افت در فرهنگ عمید

  • افتادن
    (اسم مصدر) کم‌وکاست، کاهش،
    * افت‌وخیز:
    افتادن و برخاستن،
    [مجاز] کامیابی و ناکامی،
    [مجاز] وقفه و پیشرفت،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

افت در فارسی به انگلیسی

  • Anticlimax, Comedown, Drop, Drop-Off, Ebb, Fall, Falloff, Lapse, Loss, Sag, Shrinkage, Slippage, Slump, Tumble. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

افت در فارسی به عربی

  • رکود، سقوط، طاعون
فارسی به آلمانی

افت در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه