معنی اعمال حج

حل جدول

فرهنگ عمید

حج

(فقه) زیارت بیت‌الله در مکه با انجام اعمال خاص در زمانی معیّن،
بیست‌ودومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۷۸ آیه،
* حج اصغر: (فقه) حج عمره. δ زیرا اعمال آن نسبت به حج اکبر ناقص است،
* حج اِفراد: (فقه) حج مردم مکه و کسانی که در فاصلۀ ۱۶ فرسخی مکه یا کمتر از آن اقامت دارند و باید در خانۀ خود یا در میقات پیش از مکه احرام بگیرند،
* حج اکبر: (فقه) حجی که در آن، عید قربان مصادف با جمعه باشد،
* حج تمتع: (فقه) حج مخصوص کسانی که در بیش از ۱۶ فرسخی مکه اقامت دارند و باید از میقات احرام بگیرند و به مکه بروند و همین‌که خانههای مکه را ببینند تلبیه بگویند و هفت مرتبه طواف کعبه می‌کنند،
* حج عمره: (فقه) حجی که در دهۀ اول ذیحجه انجام نشود.= حج قِران: (فقه) حج مخصوص ساکنان مکه،

لغت نامه دهخدا

حج

حج. [ح ُ ج ج] (ع ص، اِ) ج ِ حاج. حج کنندگان. (قطر المحیط).

حج. [ح َ جِن] (ع ص) سزاوار. (منتهی الارب).


اعمال

اعمال. [اَ] (ع اِ) ج ِ عمل، کار و خدمت. (آنندراج). ج ِ عَمَل. (مؤید الفضلاء). ج ِ عَمَل، بمعنی کار و خدمت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمَل، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. (از اقرب الموارد). کردار. کار. خدمت. کارها. (ناظم الاطباء):
ای فخر ملک اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و اعمالت هژیر.
دقیقی.
کدخدای اعمال و اموال و تدبیر بر این جمله است. (تاریخ بیهقی ص 394). و البته در اعمال و اموال سخن نگویی تا بر تو سخن کس نشنوند. (تاریخ بیهقی ص 270). رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش می نهد و دلتنگ میشود، به اعمال ابوالقاسم کثیر درپیچیده است. (تاریخ بیهقی ص 369). که از مباشرت اشغال و ملابست اعمال اعراض کلی می نمودم. (کلیله و دمنه). و بر آنند که طاعت ملوک و خدمت پادشاهان فاضلتر اعمال است. (کلیله و دمنه). بمطالبه ٔ اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 407).
و به مصالح اعمال شما اقتدا کند. (گلستان).
توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال.
سعدی.
نه مستظهر است آن به اعمال خویش
نه این را در توبه بسته ست پیش.
سعدی.
- اعمال اربعه، چهار عمل اصلی: جمع، تفریق، ضرب، تقسیم. (یادداشت بخط مؤلف).
- اعمال حج، مناسک حج. اعمال و افعالی که حاجیان باید در زیارت خانه ٔ کعبه بجای آرند.
- اعمال خیر، کارهای نیک: صواب من آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم. (کلیله و دمنه). و باز اعمال خیرو ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه).
- اعمال دماغی، آنچه در مغز میگذرد. افکار. جریانات دماغ.
- اعمال رسولان. (تاج المصادر بیهقی)، کتاب پنجم عهد جدید است که مصنف آن لوقا بوده و آنرا چون خاتمه ای بر انجیل خود تصنیف نمود. و هم تاریخی است درباره ٔ کلیسای قدیم یعنی از سال 30- 63 م. این کتاب حاوی اعمال تمام حواریان نیست بلکه کلیه ٔ اعمال پطرس و پولس در آنجامذکور است. و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
- اعمال شاقه، کارهای سخت و مشکل چنانکه گویند: حبس با اعمال شاقه.
- اعمال شایسته، کردار شایسته. (ناظم الاطباء).
- اعمال شب، مستحبات و نوافل و عبادتهایی که در شب قدر بجای آرند. مجموع نماز و دعا و مناجاتی که بجای آوردن آنها در شب قدر مستحب است.
- اعمال صالحه، اعمال نیک. کارهای پسندیده. عبادات و اموری که موجب اجر اخروی باشد.
- اعمال عبث، کارهای بیهوده. کارها که بدون غرض و منفعتی باشد.
- اعمال فی سبیل اﷲ، کارهایی که بخاطر رضای خدا انجام دهند. افعال که در راه خدا صورت پذیرد. مجموع کارهایی که بدون در نظر گرفتن مزد و پاداش دنیاوی انجام گیرد.
- اعمال نیک، کارهای خوب. مجموع عبادات و دستگیری و افعال خوب.
- نامه ٔ اعمال، نامه ای که ملائکه در آن نیک و بد کارهای هر بنده را ثبت می کنند. (یادداشت بخط مؤلف).
|| دیهات و پرگهات نیز آمده، ظاهراً به این معنی مجاز است. (از آنندراج). مضافات. توابع. دهات و آبادیهای حومه ٔ شهر: دهی از اعمال بغداد و غیره، یعنی از مضافات آن، فلان قریه از اعمال خراسان است. (یادداشت بخط مؤلف). قلعه ٔ جاری برد، و هی من اعمال اران. از اعمال فلان. از قراء آن. (یادداشت بخط مؤلف). اعمال البلد؛ توابع بلد که تحت حکم آن و منسوب بدان هستند. یقال: «بعلبک من اعمال دمشق ». (ازاقرب الموارد): و خاقان کیاک را یازده عامل است و آن اعمال بمیراث بفرزندان آن عامل بازدهند. (حدود العالم). و هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود العالم). امیر گفت یا اباسعید چه گویی در وی ؟ این مال چیست ؟ گفت: زندگانی خداوند دراز باد اعمال غزنی دریایی است که غور و عمق آن پیدا نیست. (تاریخ بیهقی ص 135). رسول فرست بدین مرد کی به تهامه است و تهامه اعمال مکه است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 106). و از آن سال باز دیبل و مکران با اعمال کرمان میرود کی ملک هند هر دو اعمال را ببهرام داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 82). و آن اعمال و ولایتها را چون شروان و شکی و دیگراعمال به نان پاره ای بدیشان داد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 95). پسرش نعمی را با ده هزار نامزد کرد تا بحدود صیبون و آن اعمال کی سرحد فرس بود رفتند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 75). اعمال جوزجان بدو داد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 397). امیر نصر وزیر خویش را نصربن اسحاق بخلاف خویش در آن اعمال بگذاشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 124). منتصر دیگر بار به نشابور قرار گرفت و عمال بر سر اعمال فرستاد و مطابقت اموال و استخراج معاملات آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 182). اگر ما را وسع مؤونت و اخراجات لشکر خراسان دست دادی آن اعمال بر تدبیر خویش گرفتمی و با دیگر ممالک ما مضاف گشتی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 113). خلف بن احمد پادشاه سیستان بود در سنه ٔ 354 هَ. ق. بسیج حج کرد و خلافت خویش در آن اعمال بطاهربن حسین داد که خویش او بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 35). || حواشی. اطرافیان. عمال: و همه ٔ نواحی اعمال بر کارشدند و مال نمی ستدند. (تاریخ بیهقی ص 692). پس از وی چهار تن از اعمال و کسان وی بودند هر یکی را هزارگان. (تاریخ بیهقی ص 449). جریده ٔ بقایای اموال بر اعمال و عمال عرض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 344).

اعمال. [اِ] (ع مص) کار فرمودن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). کار فرمودن و در کار آوردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر کار داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بکار واداشتن. (از اقرب الموارد). در کار آوردن. (منتهی الارب). || کار بستن. (المصادرزوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || کردن به رأی و دانش خویش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || در اصطلاح عبارت است از اضطراب در عمل و آن ابلغ است از خود عمل. (از تعریفات جرجانی). || (اِمص) کارفرمودگی. عمل کردگی. (ناظم الاطباء).
- اعمال غرض، بکار بردن غرض. (یادداشت بخط مؤلف).
- اعمال نفوذ، بکار بردن قدرت و نفوذ. توصیه کردن.


حج گزاردن

حج گزاردن. [ح َ گ ُ دَ] (مص مرکب) موافاه. (منتهی الارب). اجرای اعمال حج.

فرهنگ فارسی آزاد

مناسک حج

مَناسِکِ حَجّ، اعمال حج، اعمال عبادتی حج که ذیل «عُمرَه» شرح داده شده است،

تعبیر خواب

حج

اگر به خواب بیند که به حج همی رفت، دلیل که خدای تعالی او را حج روزی کند، اگر بیمار است عافیت یابد، اگر وام دارد وامش گذارده گردد، اگر بیم دارد ایمن شود، اگر در سفر است به سلامت بازآید. اگر بیند که به حج همی رفت و حج از وی فوت شد، دلیل که عمرش دراز شود و کارش به نظام بود. - محمد بن سیرین

اگر بیند در حرام لبیک می زد، دلیل که او را ترس و بیم است. اگر بیند حج بر وی واجب شد، لیکن قصد حج نمی کرد، دلیل که در امانت خیانت کند. اگر بیند روز عرفه است، دلیل که با کسی صلح کند. اگر بیند در کعبه نماز می کرد، دلیل که از بزرگان و مهتران کارش نیکو شود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

معادل ابجد

اعمال حج

153

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری