معنی اعمال

اعمال
معادل ابجد

اعمال در معادل ابجد

اعمال
  • 142
حل جدول

اعمال در حل جدول

  • کارها، کرده ها
مترادف و متضاد زبان فارسی

اعمال در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

اعمال در فرهنگ معین

  • جمع عمل. ، کارها، کرده ها، شغل ها، پیشه ها، نواحی (حکومتی). [خوانش: (اِ) [ع. ] (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
  • (اِ) [ع.] (مص ل.) به کار بستن.
لغت نامه دهخدا

اعمال در لغت نامه دهخدا

  • اعمال. [اِ] (ع مص) کار فرمودن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). کار فرمودن و در کار آوردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر کار داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بکار واداشتن. (از اقرب الموارد). در کار آوردن. (منتهی الارب). || کار بستن. (المصادرزوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || کردن به رأی و دانش خویش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || در اصطلاح عبارت است از اضطراب در عمل و آن ابلغ است از خود عمل. (از تعریفات جرجانی). || (اِمص) کارفرمودگی. توضیح بیشتر ...
  • اعمال. [اَ] (ع اِ) ج ِ عمل، کار و خدمت. (آنندراج). ج ِ عَمَل. (مؤید الفضلاء). ج ِ عَمَل، بمعنی کار و خدمت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمَل، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. (از اقرب الموارد). کردار. کار. خدمت. کارها. (ناظم الاطباء):
    ای فخر ملک اردشیر ای مملکت را ناگزیر
    ای همچنان چون جان و تن آثار و اعمالت هژیر.
    دقیقی.
    کدخدای اعمال و اموال و تدبیر بر این جمله است. (تاریخ بیهقی ص 394). و البته در اعمال و اموال سخن نگویی تا بر تو سخن کس نشنوند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اعمال در فرهنگ عمید

  • عمل
  • به کار بردن، به کار بستن،

    [قدیمی] کار فرمودن،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اعمال در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

اعمال در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

اعمال در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اعمال در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِعْمال، بکار بستن و بکار بردن، بعمل در آوردن، بکار واداشتن،
واژه پیشنهادی

اعمال در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید