معنی اطوار

اطوار
معادل ابجد

اطوار در معادل ابجد

اطوار
  • 217
حل جدول

اطوار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

اطوار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ادا، ژست، قر، ناز، اشکال، انحا
فرهنگ معین

اطوار در فرهنگ معین

  • جمع طور. ، حال، وضع، در فارسی، حرکات و رفتار بی مزه. [خوانش: (اَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

اطوار در لغت نامه دهخدا

  • اطوار. [اَطْ] (ع اِ) ج ِ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). ج ِ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی «خلقکم اطواراً» قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ج ِ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور؛ یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). || انواع و اصناف گویند. الناس اطوار؛ ای اصناف مختلفون. (از منتهی الارب)، یعنی مختلف اند بر حالات گوناگون و در تاج: ای اصناف. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اطوار در فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

اطوار در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اطوار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَطْوار، انواع، اَشکال، حالات، چگونگی ها، حدّها، قدرها (مفرد: طَوْر)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید