معنی اصنام

اصنام
معادل ابجد

اصنام در معادل ابجد

اصنام
  • 182
حل جدول

اصنام در حل جدول

فرهنگ معین

اصنام در فرهنگ معین

  • (اَ) [ع.] (اِ.) جِ صنم، بُت ها.
لغت نامه دهخدا

اصنام در لغت نامه دهخدا

  • اصنام. [اَ] (ع اِ) ج ِ صنم، بمعنی بت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). بتها، و این جمع صنم است. (غیاث). چیزهایی که عوض خداوند پرستش کنند. ج ِ صنم، بمعنی وثن، معرب شمن. (از قطر المحیط). ج ِ صنم، وثن و آن صورت یا تمثال انسان یا جانوریست که برای پرستش اتخاذ شود، یا هر آنچه بجز یزدان پرستیده گردد. (از اقرب الموارد). و رجوع به صنم شود. و در قرآن کریم کلمه ٔ اصنام بمعنی بتان در سوره ٔ اعراف (7) آیه ٔ 138 بدینسان آمده است: فَاءَتَوا علی قوم یعکفون علی اصنام. توضیح بیشتر ...
  • اصنام. [اَ] (اِخ) اقلیم الاصنام، به اندلس است. (منتهی الارب). جمع صنم است و اقلیم اصنام در اندلس ازاعمال شدونه باشد و در آن حصنی است که معروف به طُبَیْل است و در زیر طبیل چشمه ٔ طبیعی پرآبی است که آب آن شیرین است و مردمان روزگارهای باستان از آن چشمه به جزیره ٔ قادس آب برده اند و آن بوسیله ٔ لوله های سنگی نر و ماده بوده است و هر جا به کوه برخورده اند کوه را شکافته و لوله ها را از درون کوه برده اند و چون به جایگاه های پست و زمینهای شوره زار برخورده اند پلهایی مقوس ساخته تا بدریا رسیده اند، آنگاه با لوله های سنگی بمسافت شش میل آب را از دریا نیز گذرانده اند تاسرانجام آنرا به جزیره ٔ قادس برده اند و گویند نشانه های آن هم اکنون نیز باقی است. توضیح بیشتر ...
  • اصنام. [اَ] (اِخ) الاصنام. نام شهری به الجزایر. || نام کتابی است تألیف ابن کلبی نسابه که احمد زکی پاشا آنرا طبع کرده و نام های اصنام و بیوت بزرگی را که در نزد عرب متداول بوده و ابن کلبی از آوردن آنها غفلت کرده است در آن گرد آورده و تألیف را تکمیل کرده است. (از اعلام المنجد). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اصنام در فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

اصنام در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (تک: صنم) بتان (اسم) جمع صنم بتها بتان.
فرهنگ فارسی آزاد

اصنام در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَصْنام، بُت ها (مفرد: صَنَم)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید