معنی اشکار

اشکار
معادل ابجد

اشکار در معادل ابجد

اشکار
  • 522
حل جدول

اشکار در حل جدول

فرهنگ معین

اشکار در فرهنگ معین

لغت نامه دهخدا

اشکار در لغت نامه دهخدا

  • اشکار. [اِ] (اِ) شکار که نخجیر است، و شکار کردن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). شکار. صید:
    جز ملک محمود که تواند کرد
    نرّه شیری بخدنگی اشکار.
    فرخی.
    در کوی این ستمگر جورآیین
    غیر از گراز هیچ نه اشکارش.
    ناصرخسرو.
    همچو صیادی سوی اشکار شد.
    مولوی.
    آن چه دیدی بهتر از پیکار من
    تا شدی تو سست در اشکار من.
    مولوی (از فرهنگ ضیاء).
    آلت اشکار جز سگ را مدان
    کمترک انداز سگ را استخوان.
    مولوی.
    گفت ابلیس لعین دادار را
    دام رفتن خواهم این اشکار را. توضیح بیشتر ...
  • اشکار. [اِ] (ع مص) اشکارضرع، پرشیر شدن پستان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اشکار قوم، صاحب شتران بسیارشیر شدن آنان. یا دوشنده ٔ شتران پرشیر گردیدن ایشان. (منتهی الارب). پرشیر شدن شتران قوم. (از اقرب الموارد). || اشکار نخل، شکیر برآوردن خرما. || اشکار شجر؛ برگ برآوردن درخت. || اشکار کرم، بردمیدن نهال رز از شاخ آن. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • اشکار. [] (اِخ) قریه ای است در چهارفرسنگی جانب مغرب فارغان. (فارسنامه ٔ ابن بلخی). و جزو محال سبعه است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اشکار در فرهنگ عمید

فارسی به عربی

اشکار در فارسی به عربی

  • براءه الاختراع، بکاء، جمهور، خارج، سهل، صارخ، ظاهر، عاری، قائمه الشحن، مفتوح، واضح. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

اشکار در گویش مازندرانی

فارسی به آلمانی

اشکار در فارسی به آلمانی

  • Abisoliert, Allgemein, Aufmachen, Aufschlagen, Aus, Außerhalb, Blank [adjective], Bloß, Einfach, Entblößen, Eröffnen, Erschließen, Heraus hinaus, Heraus, Hinaus, Kahl, Nackt, Notdürftig, Offen, Öffnen, Öffnet, Publikum (n), Scheinbar; anscheinend, Schlicht, Aufklären, Deutlich, Eindeutig, Heiter, Klar, Klären, Löschen, Offensichtlich [adjective]. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید