معنی اشتها

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

اشتها

چیزی خواستن وآرزوی آن کردن ودوست داشتن آنرا، اشتها داشتن، رغبت به غذا داشتن


با اشتها

(صفت اسم) آنکه بخوردن غذا اشتها دارد مقابل بی اشتها.


کم اشتها

آنکه اشتهای وی بخوراک اندک باشد کسی که میل بغذا ندارد مقابل با اشتها پر اشتها.


پر اشتها

(صفت) کسی که میل زیاد بغذا داردمقابل کم اشتها.


اشتها داشتن

(مصدر) اشتها داشتن به. میل داشتن به (غذایی یا نوشابه ای) .


عدم اشتها

نواستن (گویش گیلکی) نواستش

حل جدول

فارسی به انگلیسی

اشتها

Appetency, Appetite, Hunger, Stomach


خوش‌ اشتها

Trencherman

فارسی به عربی

اشتها

شهیه، مذاق، معده

فارسی به ایتالیایی

اشتها

appetito

فرهنگ عمید

اشتها

میل به غذا داشتن، آرزوی طعام،
[قدیمی] خواستن چیزی، آرزو داشتن، آرزوی چیزی کردن،

فارسی به آلمانی

اشتها

Appetit, Magen (m)

لغت نامه دهخدا

اشتها داشتن

اشتها داشتن. [اِ ت ِ ت َ] (مص مرکب) میل به غذا داشتن. رغبت به غذا داشتن.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

اشتها

707

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری