معنی اشام

لغت نامه دهخدا

اشام

اشام. [اِ] (ع مص) بشام رفتن. (منتهی الارب). به شام شدن. اِشْآم.

اشام. [اَ] (اِ) خوراک بقدر حاجت باشد که به عربی قوت لایموت گویند. (برهان) (هفت قلزم). آشام:
پناه سوی قناعت همی برم زین قوم
که اهل خانه ٔ خود را اشام می ندهند.
کمال اسماعیل.
|| آش تنک لطیف. (مؤید الفضلاء).

فرهنگ عمید

اشام

شوم‌تر، نامبارک‌تر، بدفال‌تر،

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

سوئدی به فارسی

resorption

اشام یا جذب دوباره، مکیدن مجدد، بلع دوباره،


igel

زالو، حجامت، اسباب خون گیری، خفاش خون اشام، انگل، مزاحم، شفا دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن، طبیب،


vampyr

روح تبه کاران و جادوگران که شب هنگام ازقبر بیرون امده و خون اشخاص رامیمکد، خون اشام،

عربی به فارسی

مستنزف

زالو , حجامت , اسباب خون گیری , خفاش خون اشام , انگل , مزاحم , شفا دادن , پزشکی کردن , زالو انداختن , طبیب

اسپانیایی به فارسی

sanguijuela

زالو، حجامت، اسباب خون گیری، خفاش خون اشام، انگل، مزاحم، شفا دادن، پزشکی کردن، زالو انداختن، طبیب.

معادل ابجد

اشام

342

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری