معنی اشاره

فارسی به انگلیسی

اشاره‌

Beck, Denotation, Gesture, Hint, Indication, Inkling, Innuendo, Insinuation, Intimation, Lead, Mention, Motion, Reference, Sign, Signal, Tip, Touch

فارسی به عربی

اشاره

اشاره، اشر، اقتراح، بادره، تحذیر، تلمیح، رایه، رمز، قائمه الشحن


اشاره کردن

اشاره، تلمیح، حرکه، دس، دل علیه، لمح، مسکن، وکزه

حل جدول

اشاره

ایما

تیا

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اشاره

نمارش، نمار

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

اشاره

نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت،
با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن،
(اسم) سخن مختصر و با ایجاز،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اشاره

استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان

فرهنگ فارسی هوشیار

اشاره

نشان دادن چیزی را


اسم اشاره

نام نمار (نمار اشاره)

فارسی به آلمانی

اشاره

Hinweis, Ratschlag [noun], Tip, Warnung [noun]

گویش مازندرانی

اشاره په

فهم مطلبی از روی اشاره، امر کردن با اشاره

واژه پیشنهادی

اشاره شده

مورد اشاره ، مذکور

لغت نامه دهخدا

اشاره ٔ قلبی

اشاره ٔ قلبی. [اِ رَ / رِ ی ِ ق َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از الهام است. || کنایه از اشاره ٔ غیبی. (انجمن آرای ناصری).


اسم اشاره

اسم اشاره. [اِ م ِ اِ رَ / رِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در زبان عربی، یکی از معارف است و آن اسمی است که برای معنی مشارالیه وضع شده باشد، به اشاره ٔ حسیّه بجوارح. و در مانند «ذلکم اﷲ ربکم » که اشاره در آن، حسیّه نیست محمول است بر تجوّز. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 3 ص 719).
در فارسی اسم اشاره دو است: این و آن. هرگاه یکی از این دو با اسم ذکر شود آن را اسم اشاره نامند و چون بجای اسم نشیند آن را ضمیراشاره گویند:
ازین مشتی رفیقان ریائی
بریدن بهتر است از آشنائی.
گوئیادی بود کآن چندان سپاه
اندر آن صحرا همی کندند جان
بی سپاهی آن سپه را نیست کرد
در جهان کس را نبوده ست این توان
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست
کو سخن راند ز ایران بر زبان.
فرخی.

معادل ابجد

اشاره

507

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری