معنی اسپری
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سپری، پایان یافته، نابود شده، معدوم. [خوانش: (اِ پَ) (ص.)]
وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمه آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (فره)، مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود. [خوانش: (اِ پِ رِ) [انگ.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
سپری: کمبیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو: ۴۵۸)،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
افشانه
کلمات بیگانه به فارسی
افشانه
فارسی به انگلیسی
Aerosol, Canister, Deodorizer, Spray, Spray Can, Vaporizer
گویش مازندرانی
نوعی پرنده ی سفید مهاجر، پرستوی دریایی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) سپری آخرشده به آخر آمده به پایان رسیده به نهایت رسیده، نیست شده معدوم گردیده معدوم ناچیز منقرض مرده.
معادل ابجد
273