معنی اسمار

اسمار
معادل ابجد

اسمار در معادل ابجد

اسمار
  • 302
حل جدول

اسمار در حل جدول

فرهنگ معین

اسمار در فرهنگ معین

  • (اَ) [ع.] (اِ.) جِ سَمَر.
لغت نامه دهخدا

اسمار در لغت نامه دهخدا

  • اسمار. [اَ] (ع اِ) ج ِ سَمَر. (دهار). افسانه ها. حکایتها. افسانهای شب. (غیاث): و بتواریخ و اسمار التفاتی بودی. (کلیله و دمنه). و بدین خط چون پای ملخ جزوی نویسم، و در آن طرفی از اخبار و اسمار ملوک و تواریخ پادشاهان درج کنم و بحضرت عالی تحفه برم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 13). و تفسیر این آیت پیش او بگفت و آن را بشواهد اخبار واسمار مؤکد گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 241). توضیح بیشتر ...
  • اسمار. [اِ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند و بعربی آس خوانند. بهترین آن خسروانی است. (برهان) (انجمن آرای ناصری). درخت مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). آس. آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس. قیطس. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اسمار در فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

اسمار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ج سمر، حکایتها، افسانه ها
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید