معادل ابجد
استوار در معادل ابجد
استوار
- 668
حل جدول
استوار در حل جدول
- محکم، پایدار، پابرجا
- برقرار، پابرجا، پایدار، پابت قدم، قائم، محکم، مستحکم
- قرص
- لست
- محکم نظامی
- سدید، محتوم
- جزل
- جزم، سدید
- مبرم
- جازم
- جازم، جزم، رسیس
- جزم
- رصین
- رست
- سدید
- ثابتقدم
- ثابت قدم
- راسی
مترادف و متضاد زبان فارسی
استوار در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
امین، برقرار، پابرجا، پایدار، ثابتقدم، ثابت، خللناپذیر، دایم، درستکار، درست، راسخ، رزین، سخت، سفت، قائم، قایم، قرص، قویم، متقن، متین، محکم، مدام، مستحکم، مستقر، معتمد، مقاوم، منیع، وثیق،
(متضاد) بیدوام، سست، نااستوار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
استوار در فرهنگ معین
- محکم، پایدار، سخت، مورد اعتماد، امین، درجه ای در ارتش، میان گروهبان و افسریار. [خوانش: (اُ تُ) [په. ] (ص مر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
استوار در لغت نامه دهخدا
- استوار. [اُ ت ُ] (ص) (از پهلوی استوبار یا هستوبار، به معنی معتقد و ثابت قدم) پایدار. ثابت. پابرجا. پای برجا. استوان. (رشیدی). ثبت. ثابت. (دهار). راسخ. (دهار) (منتهی الارب). رابطالجاش. متین. (السامی) (دهار) (زمخشری) (مهذب الاسماء). مبرم. متقن. رصیف. رصین. اثین. محکم. (غیاث) (برهان) (سروری). مستحکم. اکید. مؤکَّد. (تفلیسی). مشدد. صمکمک. سدید. رزین. مکین. (مهذب الاسماء). صماصم. صماصمه. صمصم. صمصام. صمصامه. صلب. توضیح بیشتر ...
-
استوار. [اِ] (اِخ) رجوع به استوارت شود.
فرهنگ عمید
استوار در فرهنگ عمید
-
محکم، پایدار، پابرجا، سخت: تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱: ۷۰)،
راست و درست،
امین، مورد اعتماد،
(اسم) (نظامی) درجهداری که دارای درجهای بالاتر از گروهبانیکم و پایینتر از ستوانسوم است،
* استوار داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
برقرار داشتن،
اطمینان داشتن، باور داشتن،
امین شمردن،
* استوار ساختن (کردن): (مصدر متعدی)
محکم کردن،
[قدیمی] تایید کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
استوار در فارسی به انگلیسی
- Constant, Decisive, Deep-Set, Endways, Erect, Firm, Fixed, Foursquare, Immovable, Indefatigable, Indefatigably, Indissoluble, Indomitable, Invincible, Iron, Sound, Steady, Sure, Mighty, Rigid, Secure, Solid, Stable, Staunch, Stereo-, Stout, Strong, Substantial, Unfailing. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
استوار در فارسی به عربی
- امن (فعل ماض)، بالتاکید، ثابت، شرکه، صامد، صلب، صوت، عنید
فرهنگ فارسی هوشیار
استوار در فرهنگ فارسی هوشیار
- پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
فارسی به ایتالیایی
استوار در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
استوار در فارسی به آلمانی
- Dröhnen, Einwandfrei, Gehörig, Geräusch (n), Gesund (m), Klingen, Sicher, Sichern. توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی
استوار در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید