معنی استقصا

فرهنگ عمید

استقصا

کوشش، تفحص، و تحقیق کردن در امری،
کوشش تمام کردن در مسئله‌ای و به نهایت آن رسیدن، بررسی دقیق کردن و امری را به آخر رساندن،

حل جدول

استقصا

تحقیق و جستجوی کامل


تحقیق و جستجوی کامل

استقصا


تحقیق

استقصا

مترادف و متضاد زبان فارسی

استقصا

پی‌جویی، تتبع، تفحص، جستار


تشبع

استقصا، پی‌جویی


پی‌جویی

استقصا، پیگیری، تفحص، جستجو، ردیابی، کاوش


پژوهیدن

استقصا، بررسی، پی‌جویی، تتبع، تجسس، تحقیق، تفحص، جستن


آمار

احصا، احصائیه، حساب، شمار، استقصا، پی‌جویی، تتبع


تعمق

استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرف‌اندیشی، غور، غوص، ژرف اندیشیدن، غور کردن، فرورفتن، غوض رفتن

فرهنگ فارسی هوشیار

استقصا

(مصدر) جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، (اسم) پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی.


استقصا ء

‎ کوشندگی، پی گیری، سختگیری -4 سر در آوردن ژرفا کاری، خسکانان (مصدر) جهد تمام کردن کوشش تمام کردن سعی و کوشش بسیار کردن، طلب نهایت چیزی را کردن، بنهایت رسیدن بر رسیدن پی جویی کردن، (اسم) پی جویی تفحص، سختگیری در محاسبه دقت بسیار در حساب چیزی.


خشکامار

(اسم) استقصا ء پی جویی.

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

مساهاة

مساهاه. [م ُ](ع مص) ترک استقصا کردن در عیش.(منتهی الارب)(اقرب الموارد). به نهایت نرسانیدن عشرت و شادمانی را.(ناظم الاطباء).

معادل ابجد

استقصا

652

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری