معنی استره

لغت نامه دهخدا

استره

استره. [اُ ت ُ رَ / رِ] (اِ) آلتی است که بدان سر تراشند و بعربی موسی گویند. (برهان). چون موی سر را بدان بسترند یعنی پاک و محو سازند، به این اسم موسوم است. (انجمن آرا). موسی. (منتهی الارب). محلق. مِحلَقه. حنفاء. (منتهی الارب). تیغ. تیغ سرتراشی. مردوده. (منتهی الارب). مخفف آن: ستره:
هرچه داشت پاک بستدند پس پوستش بکشیدند چون استره ٔ حجام بر آن رسید گذشته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 602). و هر سه روزه استره بر سر راندن و آنچه برآمده باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). زن حجّام...دیری توقف کرد و استره بدو داد. (کلیله و دمنه). حجّام... استره در تاریکی شب بینداخت. (کلیله و دمنه).
لیک داند موینه پرداز کو
بر کدامین تیز باید استره.
نظام قاری (ص 25).
ز آهن همی زاید این هر دو چیز
یکی تیغ هندی دگر استره.
(از قرهالعیون).
استره گرچه دمی تیز یافت
مو سترد مو نتواند شکافت.
؟
- استره لیسیدن، کنایه از دلیری و بی باکی و جانبازی کردن آمده. (انجمن آرای ناصری).
|| (نف) حَلاّق و تراشنده. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی).

استره. [اَ ت َ رَ] (اِخ) بقول مؤلف جامعالانبیاء نام زوجه ٔ شاهزاده کیخسرو و شهر استرآباد را بنام او دانسته است. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 72 بخش انگلیسی).

استره. [اِ رِ] (اِخ) (خاندان...) خاندانی از اشراف فرانسه، که شعبه ٔ بسیار مشهور آن، شعبه ٔ پیکاردی است و از این شعبه است: ژان، فرمانده بزرگ توپخانه (1486- 1571 م.). انتوان، پسر ژان، فرمانده بزرگ توپخانه (1507- 1600 م.). گابریل، مولد کاخ بوردزیِر (تورِن) دختر انتوان، محبوبه ٔ هانری چهارم، که از وی دو پسر داشت: سِزار و الکساندردُواندُم (1573- 1599). فرانسواآنیبال، مارکی دُکَر، مارشال فرانسه (1573 -1670). ژان، پسر فرانسوای مزبور، مارشال فرانسه، مولد پاریس. وی در محاربات آنتیل شرکت داشت و کایِن رااز هلندیها بازگرفت (1624- 1707). ویکتورماری، پسر ژان اخیر، مارشال فرانسه و معاون امیرالبحر، مولد پاریس (1660- 1737 م.).


استره لیتز

استره لیتز. [اِ رِ] (اِخ) رجوع به اِسترلیتز و مکلامبورگ شود.


استره لیسیدن

استره لیسیدن. [اُ ت ُ رَ / رِ دَ] (مص مرکب) کنایه از دلیری و جان بازی کردن. (برهان) (مؤید الفضلاء).


استره کوه

استره کوه. [اَ ت َ رَ] (اِخ) یکی از کوههای سدن رستاق. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126 بخش انگلیسی).

فرهنگ عمید

استره

تیغی که با آن موهای سر و صورت را می‌تراشند، تیغ سرتراشی،

حل جدول

استره

تیغ سرتراشی

تیغ سر تراشی

فرهنگ معین

استره

(اُ تُ رِ) (اِ.) تیغ، ابزاری که با آن موی سر و صورت را تراشند.


استره لیسیدن

(~. دَ) (مص ل.) کنایه از: دلیری کردن، جانبازی کردن.

فرهنگ فارسی هوشیار

استره

(اسم) آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ.


استره لیسیدن

(مصدر) دلیری کردن جانبازی کردن.


موسی

استره تیغ آرایشگر (اسم) تیغ سلمانی استره.

گویش مازندرانی

استره کوه

از کوه های سدن رستاق واقع در استرآباد

معادل ابجد

استره

666

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری