معنی اسب سوار ماهر

حل جدول

اسب سوار ماهر

سوارکار


اسب سوار

‌فارس

فارِس


یکه سوار ماهر

تک تاز


ماهر در اسب سواری

یکه سوار، چابک سوار


اسب و اسب سوار

تندیسی مفرغی از مارینو مارینی

فارسی به عربی

اسب سوار

خیال، فارس


ماهر

بارع، خبیر، خداع، داهیه، دووب، عظیم، فحم، ماهر، مفید


سوار بر اسب

ظهور الخیل


سوار اسب کردن

حصان

عربی به فارسی

ماهر

ماهر , استادکار

فرهنگ فارسی هوشیار

چابک سوار

(صفت) سوار کار ماهر آنکه در مسابقه اسب دوانی سوار اسب میشود.

لغت نامه دهخدا

ماهر

ماهر. [هَِ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی فردا باشد که به عربی غد گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش، ماهر. پهلوی، فرتاک (فردا). (حاشیه ٔ برهان چ معین).

واژه پیشنهادی

عمل اسب سوار

سوارکاری

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماهر

آزموده، استاد، تردست، چابک‌دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب،
(متضاد) ناشی، غیر ماهر

معادل ابجد

اسب سوار ماهر

576

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری