معنی اسب خالدار

لغت نامه دهخدا

خالدار

خالدار. (نف مرکب) آنکه خال دارد. صاحب خال. مرقش. اشیم. منقط:
ز لعل خالدار گلرخان بیدل مباش ایمن
بلای جان بود با هم چو آمیزد می و افیون.
بیدل (از آنندراج).


الماس خالدار

الماس خالدار. [اَ س ِ] (ترکیب وصفی) الماسی که داغ سیاه یا سرخ داشته باشد و پسین را بسیار بدیمن شمارند. (بهار عجم) (آنندراج):
نقش داغ عیب باشد لوحهای ساده را
قیمتش نازل شود الماس چون شد خالدار.
صائب (از بهار عجم).


خالدار ضرومی

خالدار ضرومی. (اِخ) وی از مشاهیر خطاطین است و در خطوط متنوعه مهارت زیاد داشت. تاریخ وفات وی به سال 1040 میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2015).


ریش بز خالدار

ریش بز خالدار. [ب ُ زِ] (اِ مرکب) شنگ. الاله شنگ. اذناب الخیل. لحیهالتیس. ریش بز. (یادداشت مؤلف).

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

گویش مازندرانی

خالدار

نام گاوی با پوست دورنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

خالدار

فندین پیسه دار پرش


الماس خالدار

آبگین یخدار

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

اسب خالدار

899

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری