معنی از گلهای صحرایی
حل جدول
فرهنگ عمید
بیابانی، صحرانشین، ساکن صحرا،
پرورشیافته در صحرا: گل صحرایی، موش صحرایی،
کار یا عملی که در صحرا انجام شود،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به صحرا ء بیابانی بری، گیاهی که در صحرا روید بری مقابل بستانی.
لغت نامه دهخدا
تره ٔ صحرایی. [ت َ رَ / رِ ی ِ ص َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) تره ٔ کوهی. گندنای بری. گندنای صحرایی. رجوع به تره و تره ٔ کوهی و طیطان شود.
گوسفندان صحرایی...
گوسفندان صحرایی. [ف َ دا ن ِ ص َ] (اِخ) نام جزیره ای بوده است در دریای خزر. (نزههالقلوب چ لسترانج ص 239).
سبزی صحرایی
سبزی صحرایی. [س َ ی ِ ص َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) انواع سبزی خودرو و سبزی که در صحرا روید و قابل خوردن باشد. سبزی خودرو که در صحرا رویَد و توان خورد، چون: زرد مرغک، قازایاغی، شنگ، ترشک، تره ٔ کوهی و غیره.
فرهنگ معین
(هِ صَ) (اِمر.) دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحله های بازجویی و بازپرسی تشکیل و حکم دادگاه در همان جلسه صادر و بی درنگ اجرا می شود.
فارسی به عربی
معادل ابجد
393