معنی از سبزیها
حل جدول
شنبلیله، تره، جعفری، ریحان، نعناع
فرهنگ فارسی هوشیار
تره بار کاری عمل صیفی کار زراعت محصولات تابستانی کشت خربزه و هندوانه و خیار و بادنجان و مانند آن، کشت سبزیها، سبزیها.
سبزی
سبز بودن خضرت، طراوت شادابی (گیاهان و غیره)، (اسم) گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات (غلط)، صراحی شراب.
احرار البقول
(اسم) جمع: حرالبقل تره های که خام خورده شود چون گندنا ترتیزک و جعفری و ریحان (بمعنی اخض) و نعناع و مرزه و امثال آن هرچه از تره ها و سبزیها که خوردند بی پختن سبزی خوردن
انگلیسی به فارسی
مزه گیری: روشی که با آن طعم قوی سبزیها را کاهش می دهند
watery soft rot(fruits & vegetables)
گندیدگی آبکی (میوه ها و سبزیها): نوعی پوسیدگی میوه و مخصوصاً سبزی و عمل آن به ویژه اسکلروتینیا اسکلروتیوروم است
lecithin
لسیتین: فسفولیپیدی است که در بافت عصبی خون، شیر زرده تخم مرغ و مرغ و برخی سبزیها وجود دارد. در صنایع غذایی نوعی امولسیون کننده است
carotenoids
کاراتنوئید: رنگیزه های نارنجی، قرمز و زرد که در هویج و سبزیها و میوه ها وجود دارد و برخی از آنها پیش ساز ویتامین A است.
flame peeling
پوست گیری شعله ای: پوست گیری بعضی از سبزیها توسط شعله مستقیم یا گازهای داغ مثل سوزانیدن پوستهای نازک پیاز با شعله در دستگاه مخصوص پوست گیری شعله ای.
vacuum cooling
خنک کردن خلایی: این روش با استفاده از خلا تبخیر از سطح میوه ها و سبزیها را تشدید میکند و باعث خنک شدن محصول میشود. از این روش برای محصولات با سطح زیاد مثل کاهو و اسفناج استفاده میشود.
لغت نامه دهخدا
پوره افشار. [رَ / رِ اَ] (اِ مرکب) نام آلتی مطبخی پوره کردن سبزیها و امثال آنرا.
مقیظة
مقیظه. [م َ ظَ](ع اِ) گیاهی که تا تابستان سبزباشد.(منتهی الارب)(از ناظم الاطباء). گیاهی که تا تابستان سبز ماند اگر چه گیاهان دیگر شروع به خشکیدن کنند و سبزیها خشک شده باشند.(از اقرب الموارد).
احرارالبقول
احرارالبقول. [اَ رُل ْ ب ُ] (ع اِ مرکب) ج ِ حُرّالبقل. تره ها که خام خورده شود چون گندنا و ترتیزک و جعفری و ریحان بمعنی اخص ّ و نعناع و مرزه و امثال آن. سبزی خوردن. هرچه از تره ها و سبزیها که خورند بی پختن.
خبیص البیض
خبیص البیض. [خ َ صُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب) خاگینه. در تحفه آمده است: خبیص البیض را بفارسی خاگینه گویندو با سبزیها کوکو نامند کثیرالغذا و دیرهضم و مسدد و مولد خلط غلیظ و با دارچین و خولنجان و ادویه ٔ باهیه مقوی باه است. (از تحفه المؤمنین حکیم مؤمن).
ترشی انداختن
ترشی انداختن. [ت ُ / ت ُ رُ اَ ت َ] (مص مرکب) ترشی گذاشتن. آچار ساختن. پروردن آنچه از میوه ها در سرکه آچار طعام را. آچار کردن سرکه با سبزیها و میوه ها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- دختر را ترشی انداختن، بمزاح، بشوی ندادن و در خانه داشتن او را. (یادداشت ایضاً).
معادل ابجد
93