معنی از درندگان

لغت نامه دهخدا

درندگان

درندگان. [دَ رَ / دَ رْ رَ دَ / دِ] (اِ) ج ِ درنده. سباع. (یادداشت مرحوم دهخدا). ددان. ددگان:
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر...
ز هرّای درّندگان چنگ دیو
شده سست بر چشم گیهان خدیو.
فردوسی.
از بیم درندگان خونخوار
با صحبت او نداشت کس کار.
نظامی.
دِهن، درختی که بدان درندگان کشته شوند. مِجْدار؛ چیزی که در زراعت نصب کنند تا درندگان نیایند. (منتهی الارب). و رجوع به درنده شود.


پادشاه درندگان

پادشاه درندگان. [دْ / دِ هَِ دَ رَ دَ / دِ] (ترکیب اضافی) شیر. اسد.

حل جدول

از درندگان

یوز


درندگان

وحوش

بهایم

اسباع


خانه درندگان

کنام

واژه پیشنهادی

جهان درندگان

وحش


از درندگان

نهنگ قاتل

خرس

تمساح نیل

تمساح کویینکانا

شب‌زی

شیر

کوسه

گربه دم‌کوتاه

معادل ابجد

از درندگان

337

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری