معنی ازاد کردن
فارسی به عربی
افتح، تحریر، حرر، حل، سهوله، وکاله
ازاد
براءه الاختراع، حر، طلیق، مجانی، معفی، مفتوح، منیع
بقید کفیل ازاد کردن
کفاله
غیر ازاد
معزول
از قید ازاد کردن
ارح
درهوای ازاد
نزهات
لغت نامه دهخدا
ازاد. [اَ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین: و بها [بالسافیه] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق. (نخبه الدهر دمشقی ص 213).
فارسی به آلمانی
Aufmachen, Aufschlagen, Eröffnen, Erschließen, Locker, Los, Offen, Öffnen, Öffnet
بقید کفیل ازاد کردن
Die [noun], Kaution
ماهی ازاد
Lachs (m), Salm (m)
رها یا ازاد کردن
Nicht gefesselt [adjective]
فرهنگ فارسی هوشیار
آزاد ماهی، بزرگترین نوع ماهی فلس دار که در دریای خزر میباشد
معادل ابجد
287