معنی ارمل

لغت نامه دهخدا

ارمل

ارمل. [اَ م ُ] (ع اِ) ج ِ رَمْل.

ارمل. [اَ م َ] (ع ص) مرد بی زن. (منتهی الأرب) (شمس اللغات). عزب یا زن مرده. || بیوه ٔ بدبخت و فقیر. || محتاج و درویش و بیچاره. (منتهی الأرب). مرد بی توشه. مسکین. (آنندراج). مفلس. ج، اَرامل، اَرامیل، اَرامله. (منتهی الأرب). || سال کم باران. (کنزاللغات). سال کم نفع. (منتهی الأرب). || سال بی باران. (منتهی الأرب). || گوسپند که چهار دست و پای او سپید باشد. (کنزاللغات).


عام ارمل

عام ارمل. [م ِ اَ م َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سال اندک باران. (مهذب الاسماء).

فرهنگ معین

ارمل

مجرد، مرد بی زن، تهی دست. [خوانش: (اَ مَ) [ع. ارمله] (ص.)]

حل جدول

ارمل

مرد بی زن

بیچاره و بدبخت


ارمل، ایم، عزب

مرد بی زن


ارمل ، ایم ، عزب

مرد بی زن


بیچاره و بدبخت

ارمل


مردمجرد

ارمل


مردعزب

ارمل


مرد بی‌زن

ارمل

فرهنگ فارسی هوشیار

ارمل

‎ بی زن: زن نگرفته زن مرده زن رها، نیازمند بی برگ بینوا، سال بی باران (صفت) مرد بی زن مرد عزب مرد زن مرده بیوه بدبخت و فقیر، محتاج درویش و بیچاره مرد بی توشه مفلس مسکین. جمع: ارامل و ارامیل و ارامله.

عربی به فارسی

ارمل

مرد زن مرده

فرهنگ فارسی آزاد

ارمل

اَرْمَل، مردی که زنش فوت کرده باشد، محتاج و مسکین، شخص بی خانواده (جمع: اَرامِل، اَرامِلَه)، (مُؤنث: اَرْمَله: زن شوهر مرده، بیوه).




عامُ الاَرمَل: سال کم باران و بی خیر و برکت،

معادل ابجد

ارمل

271

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری