معنی ارزه
لغت نامه دهخدا
ارزه. [اَ زَ] (اِخ) نام کشور اول است. (آنندراج). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه. (بندهش، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
ارزه. [اَ زَ / زِ] (اِ) کاهگل. (جهانگیری) (برهان). اندود. گلابه. اندایه. خازه. آژند. سیاع. (منتهی الأرب). || کِلس. (دهار). گچ. دوغاب.سیم گل. || نام درختی است. (مؤید الفضلاء از شرفنامه) (برهان). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بعضی گویند درخت سرواست. (مجمعالفرس) (برهان). و بعضی دیگر گویند درخت صنوبر است و زفت از آن گیرند و بعضی دیگر گویند به این معنی عربی است و بعضی دیگر گفته اند درختی است چلغوزه میوه و بار آن درخت است. (برهان). درخت نار و قیل قسمی از سرو. (مؤید الفضلاء از الغنیه). و نیز در غنیه است در لغت چلغوزه که ارزه بر وزن لرزه صنوبر را گویند و در ادات مذکور است. درختی است که چلغوزه میوه ٔ اوست. (مؤید الفضلاء). درخت ارجن. درخت ارزن. درخت ارژن. ناژو. ناجو. ناجور. (مهذب الاسماء). نوژ. نوژن. صنوبرالصغار. کاج. رجوع به ارز شود. || زفت و آن چیزی باشد شبیه بقطران که از درخت صنوبر نر که آنرا ارز گویند بگیرند و صنوبر نر آن است که بر ندهد. (جهانگیری). زفت که از درخت صنوبر گیرند و آن درخت را ارز گویند. (آنندراج). زفت رومی. (تحفه ٔ حکیم مؤمن):
پنبه به گوش اندر آکند ز تو ممدوح
پنبه چه گویم که ارزه ریزد و ارزیز.
سوزنی.
ارزه گر
ارزه گر. [اَ زَ / زِ گ َ] (ص مرکب) اندایش گر. گچ مالنده. (برهان). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان) (جهانگیری) (مؤید الفضلاء).کلاّس. (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی). || کج اندیش (؟). (نسخه ٔ میرزا).
قلعه ارزه خورا...
قلعه ارزه خوران. [] (اِخ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 45هزارگزی شمال راه ارابه رو احمدآباد به تکاب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است و دارای 60 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ قلعه و محصول آن غلات، زردآلو، آلوچه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فارسی به انگلیسی
Plaster, Valuation
فرهنگ عمید
فارسی به عربی
علامه
گویش مازندرانی
دانه های ریحان که به عنوان ضماد بر روی تاول و دمل نهند تا...
ارزه پوش
دماغه و پایانه هر چیز
واژه پیشنهادی
فاطمه ارزه
معادل ابجد
213