معنی ارجال

لغت نامه دهخدا

ارجال

ارجال. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ رَجُل و رَجَل و رَجِل و رِجْل.

ارجال. [اِ] (ع مص) پیاده کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیاده گردانیدن. || فروگذاشتن. || ناقه را با بچه گذاشتن. (منتهی الارب). فروگذاشتن اشتربچه با مادر. (تاج المصادر بیهقی). || مهلت دادن. (منتهی الارب).


اراجیل

اراجیل. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ ارجال. جج ِ رَجُل و رَجِل. پیادگان. || ج ِ راجل. پیادگان. خلاف فارس. || شکاریان. (منتهی الارب).


پیاده کردن

پیاده کردن. [دَ / دِ ک َ دَ] (مص مرکب) فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال. (منتهی الارب). پیاده گردانیدن. از مرکب بزیر آوردن. پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر:
پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار.
فردوسی.
- پیاده را فرزین کردن، او را به آخر صفحه ٔ شطرنج رسانیدن و بجای آن مهره ٔ سواری گرفتن.
- سوارها را پیاده کردن (تعبیر مثلی)، سخت سلیطه بودن (زن)، شاهرا از اسپ پیاده میکند؛ سخت سلیطه و بی شرم است.
|| معزول کردن. از کار دور داشتن. برکنار کردن کسی را از شغلی.منعزل ساختن: او را از آن عمل پیاده کردیم، عزل کردیم. || جواهر برنشانده را از جای بیرون کردن. بیرون کردن گوهر از نگین. برداشتن نگین انگشتری از نگین دان. نگین از انگشتری باز کردن. از نگین دان بیرون کردن احجار کریمه. فص. (از منتهی الارب). || جدا کردن اجزاء بهم پیوسته ٔ ماشین یا دستگاه یا چرخ یا کارخانه یا توپ و امثال آن برای اصلاح و تعمیر یا نشان دادن اجزاء مرکبه و تعلیم کردن. انفصال قطعات. باز کردن اجزاء بهم پیوسته ٔ آن. مقابل سوار کردن. || در اصطلاح معماران و بنایان صورت خارجی دادن یعنی ساختن و بنا کردن نقشه ای را که مهندس و معمار بر کاغذ رسم کرده است. طرحی را که بر کاغذ است در خارج ساختن.

فرهنگ فارسی هوشیار

ارجال

‎ فروگذاشتن، مولش دادن (مولش مهلت)، پیاده گردانیدن فرودکشیدن


اسما ء ارجال

(اسم) رجال احادیث و اهمیت آن بدین جهت است که علم بدان نیمی از علم حدیث است.

حل جدول

ارجال

پیاده کردن، مهلت دادن

معادل ابجد

ارجال

235

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری