معنی اربع

لغت نامه دهخدا

اربع

اربع. [اَ ب َ] (اِخ) رجوع به بیت اربئیل و حبرون و قاموس کتاب مقدس شود.

اربع. [اَ ب َ] (ع عدد، ص، اِ) چهار. اربعه. || چهارگانه.
- امهات اربع. رجوع به امهات شود.
- تسبیحات اربع. رجوع به تسبیحات شود.
- جنات اربع. رجوع به جنات شود.
- جهات اربع. رجوع به جهات شود.
- دوال اربع. رجوع به دوال شود.
- طبایع اربع. رجوع به طبایع شود.
- علل اربع. رجوع به علل شود.
- فضائل اربع. رجوع به فضائل شود.
- مکنونات اربع. رجوع به مکنونات شود.
- نِسَب اربع. رجوع به نِسَب شود.
|| چهار زن.

اربع. [اَ ب ُ] (ع اِ) ج ِ رَبع. سرایها.


ذوات اربع

ذوات اربع. [ذَ ت ُ اَ ب َ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) چارپایان. چهارپایان. چاروایان.


اربع مقالات

اربع مقالات. [اَ ب َ م َ] (اِخ) چهارمقاله. رابوعا. نام کتابی از بطلمیوس.


ام اربع و اربعین...

ام اربع و اربعین. [اُم ْ م ُ اَ ب َ عِن ْ وَ اَ ب َ] (ع اِ مرکب) حشره ای است زهردار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). هزارپا. (ناظم الاطباء).


اصحاب کتب اربع...

اصحاب کتب اربعه. [اَ ب ِ ک ُ ت ُ ب ِ اَ ب َ ع َ] (اِخ) محمدبن یعقوب کلینی و محمدبن حسن طوسی و بابویه قمی است که به محمدین ثلثه معروف اند. و درباره ٔ ترجمه ٔ حال نخستین به کلینی و دومی به شیخ طوسی و سومی به صدوق در ریحانهالادب مراجعه شود. و هر سه از علمای طراز اول شیعه بوده و چهار کتاب متقن و جامع تألیف کرده و قسمت عمده ٔ اخبار خانواده ٔ عصمت را در آنها جمع آورده و ضبط کرده اند و کتب مزبور عبارتند از: کافی و تهذیب و استبصار و من لایحضره الفقیه که اولی از کلینی و دومی و سومی از شیخ طوسی و چهارمی از صدوق است. و پوشیده نماند که اصحاب کتب اربعه شیعه و اصحاب صحاح سته یا سبعه ٔ اهل سنت و جماعت که زنده کننده ٔ آثار اسلامی هستندهمگی از دیار ایران بوده اند و این یکی از مفاخر بزرگ ایران میباشد. و ناگفته نماند که سه تن از اکابر علمای اواخر شیعه نیز هر یکی کتابی جامع تألیف کرده و تمام علمای دینی و عموم مسلمانان را رهین منت زحمات خود ساخته اند و آنان عبارتند از: مولی محمدباقر مجلسی و شیخ حر عاملی محمدبن حسن و شیخ جلیل محمدبن مرتضی معروف به فیض، که اولی بحارالانوار را تألیف کرده و شرح حالش بعنوان مجلسی آمده است و دومی هم کتاب وسائل الشیعه را اثر باقی و جاویدان خویش کرده و شرح حالش بعنوان حر عاملی محمدبن حسن یاد شده است و سومی نیز کتاب وافی را بیادگار گذاشته و ترجمه ٔ حالش بعنوان فیض کاشانی ذکر شده است و این سه کتاب در میان علما به جوامع ثلثه معروف و مؤلفان آنها نیز به محمدین ثلث اواخر مشهورند، و گاهی مؤلفان کتب اربعه را نیز در مقابل اینها به اوایل مقید داشته اند و آنها را محمدین ثلث اوائل می نامند. (از ریحانهالادب ج 1).

فرهنگ معین

اربع

چهار، چهار زن. [خوانش: (اَ بَ) [ع.]]

حل جدول

اربع

چهار عرب

فرهنگ عمید

اربع

اربعه

فرهنگ فارسی هوشیار

اربع

چهار


اربع الارباع

(اسم) مرادتب ((ربع)) است: از حمیات غافل و انواع وجه اجناس اربع الارباع.


اربع عشر

چهارده


اربع عشره

چهارده

فرهنگ فارسی آزاد

اربع، اربعة

اَرْبَع، اَرْبَعَه، چهار، چهارگانه.



ذَوات اَربَعَه: چهار پایان، حیواناتی که با چهار دست و پا حرکت می کنند،

معادل ابجد

اربع

273

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری