معادل ابجد
اران در معادل ابجد
اران
- 252
حل جدول
اران در حل جدول
- نام کهن قفقاز
لغت نامه دهخدا
اران در لغت نامه دهخدا
- اران. [اَ نِن ْ] (ع اِ) اَرانی. اَرانِب. ج ِ ارنب. خرگوشان. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
-
اران. [اَ] (اِخ) شهریست که قباد آنرا بنا کرده است. حلوان:
اران خواند آن شارسان را قُباد
که تازی کنون نام حلوان نهاد.
فردوسی (از بعض لغت نامه ها).
و رجوع به ارّان شود. توضیح بیشتر ...
- اران. [اَ] (اِخ) از نواحی کارکَنده ساری. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 121 و 129). توضیح بیشتر ...
- اران. [اَرْ را] (اِ) حنّا که بدان دست و پای و محاسن خضاب کنند. (برهان قاطع). توضیح بیشتر ...
- اران. [اَرْ را] (اِخ) اقلیمیست در آذربایجان، همانجا که امروز از راه تسمیه ٔ جزء به اسم کل روسها بدان نام آذربایجان داده اند. صاحب برهان قاطع گوید: ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آنست. گویند معدن طلا و نقره در آنجاست و بی تشدید هم گفته اند - انتهی. ولایتی است کثیرالأطراف در شمال غربی رود ارس و آنکه این سوی رود ارس باشد مقابل اران، ابخاز نامند بتقدیم باء بر خاء. نام ولایت بزرگی است که بردع و گنجه و شمکور و بیلقان از شهرهای آنست و بین آن و آذربایجان رود ارس جاریست. توضیح بیشتر ...
-
اران. [اَرْ را] (اِخ) آلبانی. (ایران باستان ص 2271 و 2401).
- اران. [اَرْ را] (اِخ) نام قلعه ای از نواحی قزوین. (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- اران. [اَرْ را] (اِخ) لغتی است در حرّان. دمشقی در نخبهالدهر (ص 191) آرد: و صارت القصبه حرّان و نسبت الی بناء ارّان بن آزر و آزر ابو ابراهیم الخلیل (ع مص) و کانت حران مدینهالصابیه - انتهی. و یاقوت گوید: ارّان اسم است حران بلد مشهور از دیار مضر را که در قدیم بدان جا خز بعمل می آوردند و بدین ناحیه منسوبست فقیه عبدالخالق بن ابی المعالی بن محمد الارّانی الشافعی. (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- اران. [اَ] (اِخ) جزیره ای در اسکاتلند بمسافت پنج میلی مشرق کنتیر و سیزده میلی مغرب اسکاتلند و بین آن دو خلیج کلَید فاصله است و معظم طول آن قریب 21 میل و عرض آن 12 میل است از احجار آن یشم و عقیق و بلور سنگی مشهور به الماس اران میباشد. || نام دو رشته جزایر در دو ساحل ایرلند و کنار اقیانوس اطلس که یکی را اران شمالی (نُرث اران) و دیگری را اران جنوبی (سوث اران) نامند و آن از کنت نشین گالوَی باشد. توضیح بیشتر ...
-
اران. [اِ] (ع مص) اَرَن. اَرین. شادی. نشاط. شادان شدن.
- اران. [اِ] (ع اِ) تخت مرده یا تابوت آن. جنازه ٔ چوبین. جنازه. (مهذب الاسماء). || شمشیر. || جایباش وحوش. خانه ٔ جانور وحشی. کناس الوحش. (تاج العروس). || شاهُ اِران، گاو نر. و سید مرتضی بلگرامی در اینجا صفت وحشی بر گاو افزوده است و جای دیگر نیافتیم. || (اِخ) موضع ینسب الیه البقر. (تاج العروس). جائی که گاوان را بدان نسبت کنند. موضعیست که نسبت کرده میشود بسوی آن گاوان. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید