معنی ارام گرفتن

حل جدول

لغت نامه دهخدا

ارام

ارام. [اَ] (اِخ) آبی یا کوهی بدیار جذام در اطراف شام. رجوع به اِرَم شود.

ارام. [اَ] (اِخ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان. این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتداد یافته به بحرالاوسط میرسید، و از شمال نیز بسلسله ٔ کوههای تاروس ممتد بود، در این صورت شامل الجزیره که عبرانیان ارام نهریم (سفر پیدایش 24:10) یا پدّن ارام یعنی دشت ارم میگفتند، میشود (سفر پیدایش 25:20 و 48:7). این اسم با اسماءبعضی از شهرهای مغربی ترکیب شده است مانند ارام دمشق (اول تواریخ ایام 19:6) و ارام معکه و ارام جشور (کتاب دوم سموئیل 10:6 و 8) و ارام بیت رحوب. بعضی ازاین شهرها دارای ابهت و استقلال بوده بارها با اسرائیلیان جنگیدند لکن داود بر آنان دست یافته ایشانرا خراج گذار کرد و سلیمان نیز همین شیوه را تعقیب کرد، اما چون وی درگذشت باز از اطاعت سرپیچی کردند و محتمل است که یربعام دوم نیز بر ایشان دست یافته باشد. زبان ارامیان نزدیک بزبان عبرانی بود و متدرجاً عبرانی متروک و ارامی معمول گردید چنانکه در عصر مسیح در یهودیه معمول و مرسوم گشت و فعلاً مسیحیان سریانی که در حوالی موصل یافت میشوند بدان زبان متکلم اند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به ضمیمه ٔ معجم البلدان شود.

ارام. [اَ] (اِخ) (عالی) این اسم از ارام بن سام منقول است و سه تن در کتاب مقدس به این اسم بودند: اول ارام بن نوح است (سفر پیدایش 10:22). دوم نوه ٔ ناحور (پیدایش 22:21). سوم یکی از اجداد عیسی مسیح. (کتاب روت 4:19، اول تواریخ ایام 2:10، انجیل متی 1:3، انجیل لوقا 3:33) (قاموس کتاب مقدس).

ارام. [اَ] (اِخ) نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر ایشان یا مادر ایشان یا نام قبیله ٔ ایشان.


ارام الکناس

ارام الکناس. [اِ مُل ْ ک ِ] (اِخ) ریگی است در بلاد عبداﷲبن کلاب. (معجم البلدان).


ارام نهرین

ارام نهرین. [] (اِخ) (اراضی مرتفعه ٔ نهرین) این نام در مزامیر 60 و سفر پیدایش 24:10 و سفر تثنیه 23:4 و سفر داوران 3:8 و غیره مذکور است و شامل زمین حاصلخیزی است که میانه ٔ فرات و دجله واقع و به بین النهرین موسوم است. (کتاب اعمال رسولان 2:9 و 7:2) (قاموس کتاب مقدس).

فارسی به عربی

ارام

ابله، باسیفیکی، رزین، سلمی، صامت، صمه، عدیم العاطفه، قلیل الکلام، لطیف، ما زال، معتدل، هادی، هدوء


بطور ارام

بشکل هادی


ارام بنوازید

بیانو


ارام شدن

صمه


ارام نمود

أخْمَدَ


ارام کننده

مسکن

فارسی به آلمانی

ارام

Dennoch, Immernoch, Noch, Still, Ma.ssig [adjective], Sanft [adjective], Pazifisch, Trottelhaft [adjective]

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ارام گرفتن

992

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری