معنی ادهم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سیاه رنگ، خاکستری، آثار نو، آثار کهنه و پوسیده، بند، قید، اسب سیاه، اسب تندرو. [خوانش: (اَ هَ) (ص.)]
فرهنگ عمید
سیاهرنگ (اسب)،
(اسم) [مجاز] اسب،
[مجاز] سیاه، تاریک،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسب، فرس، بند، قید، تیره، سیاه
نام های ایرانی
پسرانه، سیاه، تیره گون، نام پدر ابراهیم ادهم که پادشاهی بلخ را رها کرده و زاهد شد
فرهنگ فارسی هوشیار
سیاه و تیره گون
فرهنگ فارسی آزاد
اَدْهَم، سیاه، خاکستری رنگ (جمع: دُهْم، مُؤنَّث: دَهْماء).
بلاء اَدهَم: کنایه از شدت سختی و بلاست، بلای بزرگ و سخت،
معادل ابجد
50