معنی اختیاری

فارسی به انگلیسی

اختیاری‌

Arbitrary, Discretionary, Elective, Optional, Volitional, Voluntary

فارسی به عربی

اختیاری

اختیاری، طوعی


بی اختیاری

سلس

عربی به فارسی

اختیاری

احتیاطی , بصیرتی , اختیاری , انتخابی

لغت نامه دهخدا

اختیاری

اختیاری. [اِ] (ص نسبی) ارادی.


نیک اختیاری

نیک اختیاری. [اِ] (حامص مرکب) نیکوگزینی. (فرهنگ فارسی معین). نیک اختیار بودن.


حرکت اختیاری

حرکت اختیاری. [ح َ رَ ک َ ت ِ اِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حرکت ارادی. رجوع به حرکت ارادی شود.


حمیدی اختیاری

حمیدی اختیاری. [ح َ ی ِ اِ] (اِخ) از شاعران است. او را در تذکره ها مدح کرده و بعضی از اشعارش را آورده اند. این اشعار بدو منسوب است:
بگشاده ای بجور من بیقرار دست
بربسته ای به بند غمم استوار دست
از غایت لطیفی و از نازکی ترا
دارم عجب که رنجه ندارد سواد دست
پایم ز فخر بر سر گردون رسد اگر
یکشب زنم بر آن کله مشکبار دست
بر چرخ کش عنان تکبر که خوش زدی
اندر رکاب عالی صدر کبار دست
کس را نداده ست بعالم بجز ترا
در حل و عقد هرچه بود روزگار دست.
رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 198 و 199 شود.

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

اختیاری

گزینایی هامکیک کامیک (صفت) ارادی کاری که با اختیار و اراده و آزادی عمل توا ء م باشد مقابل اجباری اضطراری.

فارسی به ایتالیایی

اختیاری

facoltativo

volontario

فارسی به آلمانی

اختیاری

Optional [adjective], Willku.rlich [adjective]

فرهنگ معین

اختیاری

(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) ارادی، کاری که با اختیار و اراده انجام شود.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اختیاری

کامیک

معادل ابجد

اختیاری

1222

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری