معنی اختلاط
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) آمیخته شدن، آمیختن. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
آمیختن، مخلوط شدن، درهم شدن، درهم آمیختن، آمیختگی،
(شیمی) ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر بهطوریکه حتی با میکروسکوپ نتوان اجسام ترکیبشده را تمیز داد، اما با وسایلی بتوان آنها را از هم جدا کرد،
گفتگوی دوستانه،
[قدیمی] جماع کردن، همبستر شدن،
حل جدول
معاشرت، گفتگو
فرهنگ واژههای فارسی سره
درهمی، آمیزش، همامیزی
کلمات بیگانه به فارسی
درهمی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمیزش، معاشرت، آغشتن، امتزاج، ترکیب، صحبت، گپ، گفتگو
فارسی به انگلیسی
Admixture, Amalgam, Chat, Intermixture, Rap, Small Talk, Stir
فارسی به عربی
ددْماجٌ
فرهنگ فارسی هوشیار
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
فرهنگ فارسی آزاد
اِخْتِلاط، در هم آمیختن (مثل اختلاط اَدْوِیَه)، در هم شدن، معاشرت کردن، شوریدگی و پریشانی،
معادل ابجد
1041