معنی احور

لغت نامه دهخدا

احور

احور. [اَ وَ] (ع اِ) از اعلام مردان عرب است.

احور. [اَ وَ] (اِخ) نام مخلافی بیمن. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع).

احور. [اَ وَ] (ع ص) سیاه چشم. دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه. || آنکه سپیده ٔ چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه. (مهذب الاسماء). آنکه سیاهه ٔ چشم او سخت سیاه باشد و سپیده سخت سفید. (زوزنی). آنکه سیاهی چشم بسیار سیاه و سپیدی چشم بسیار سپید دارد. (وطواط). چشمی سپیده سخت سپید وسیاهه همچنان سخت سیاه. آنکه سیاهه ٔ چشم گرد و مدوردارد و پلکها باریک و گرداگرد آن سپید:
مرا عشق آن سلسبیلش گرفت
چو عشق پریچهره ٔ احوری.
منوچهری.
دو گوشت همیشه سوی گنج گاو
دو چشمت همیشه سوی احوران.
منوچهری.
|| نیکوچشم. سوادالعین (!). (یاقوت دراحوران). (معجم البلدان). || آنکه بدن سخت سپید دارد. || (اِ) عقل. مؤنث: حَوْراء. ج، حور. || (اِخ) ستاره ای است و گویند مشتری است.


احوران

احوران. [اَ وَ] (ع ص، اِ) تثنیه ٔ احور. || (اِخ) موضعی است مذکور در شعر. (معجم البلدان).


شقرة

شقره. [ش ُ ق ُ رَ] (اِخ) لنگرگاهی است به دریای یمن میان احور و ابین. (منتهی الارب) (آنندراج).


غسن

غسن. [غ ُ س َ] (ع اِ) ج ِ غُسنَه و غُسناه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
عدی بن زید گوید:
و احور العین مربوب له غسن
مقلد من خیار الدر تقصاراً.
(منتهی الارب).
رجوع به غسنه شود.

حل جدول

احور

سیاه چشم


سیاه چشم

احور


سیاه‌چشم

احور


سیه چشم

حور، احور


زن سیاه چشم

احورا، احور، حور، حورا

فرهنگ عمید

احور

ویژگی کسی که چشمان زیبا و سیاه دارد،

فرهنگ فارسی هوشیار

احور

‎ سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) (صفت) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مو ء نث حورا ء جمع: حور.


حورا ء

(صفت) مونث (احور) . زنی که سیاهی چشمش بغایت باشد و سفیدی چشمش نیز بنهایت زن سپید پوست سیاه چشم، زن بهشتی هر یک از حورالعین. جمع: حور

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

احور

215

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری