معنی احسنت

لغت نامه دهخدا

احسنت

احسنت. [اَ س َ] (ع صوت، اِ) کلمه ٔ مدح، بمعنی نیکو کردی. مرحبا! آفرین ! زه ! خَه ! شاباش ! بنام ایزد! شاد باش. علیک عین اﷲ. (شعوری):
شاعران را خه و احسنت مدیح
رودکی را خه و احسنت هجی است.
شهید بلخی.
زه ! ای کسائی و احسنت ! گوی و چونین گوی
بسفلگان بر، فریه کن و فراوان کن.
کسائی.
جز احسنت از ایشان نبد بهره ام
بکفت اندر احسنتشان زهره ام.
فردوسی.
این همی گفت که احسنت و زه ای شاه زمین
و آن همی گفت که جاوید زی ای شاه زمان.
فرخی.
بهر گفته از پرهنر عاقلان
جوابم جز احسنت و جز خَه نبود.
مسعودسعد.
ترا ببینم و گویم علیک عین اﷲ
بنام ایزد احسنت و زه نکو پسری.
سوزنی.
گر سیم دهی هزار احسنت
ور زر بخشی هزار شاباش.
سوزنی.
خسروا خاقانی عذرا سخن هندوی تست
هندوئی را ترک عذرا دادی احسنت ای ملک.
خاقانی.
یا پی احسنت و شاباش و خطاب
خویشتن مردار کن پیش کلاب.
مولوی.
گفت احسنت ای نکو گفتی ولیک
تا کنم من مشورت با یار نیک.
مولوی.
- احسنت زدن، احسنت کردن:
همی زنند ثنا را ستارگان احسنت
همی کنند دعا را فرشتگان آمین.
امیر معزی.
چو من ثنای تو گویم قضا زند احسنت
چو من دعای تو گویم قدر کند آمین.
امیر معزی.
- احسنت کردن، آفرین کردن. تحسین گفتن:
هر دم فلک الاعظم ز اوج شرف خویش
احسنت کند بر شرف چون تو پسربر.
سنائی.
- احسنت گفتن، آفرین گفتن. تحسین کردن:
پراکنده گوئی حدیثم شنید
جز احسنت گفتن طریقی ندید.
سعدی.
- احسنت یافتن، احسنت شنیدن. تحسین شنیدن:
به غزل یافتم همی احسنت
به ثنا یافتم همی احسان.
فرخی.

فرهنگ فارسی هوشیار

احسنت

زه آفرین برتو (فعل) مفرد مخاطب از فعل وماضی از مصدر احسان نیکو کردی خ مرحبا خ آفرین خ زه خ خه خ: خسروا خ خاقانی عذرا سخن هندوی تست هندویی را ترک عذرا دادی احسنت ای ملک خ (خاقانی) و بسبب احسنت او سلطان مرا هزار دینار فرمود. یا احسنت زدن. آفرین گفتن. یا احسنت کردن. آفرین کردن تحسین گفتن: هر دم فلک الاعظم زواج شرف خویش احسنت کند برشرف چون تو پسر بر. (سنائی) یا احسنت گفتن. آفرین گفتن تحسین کردن: پراکنده گویی حدیثم شنید جزا حسنت گفتن طریقی ندید. (سعدی) یا احسنت یافتن. احسنت شنیدن آفرین شنیدن به غزل یافتم همی احسنت به ثنا یافتم همی احسان (فرخی)

فرهنگ معین

احسنت

(اَ سَ) [ع.] (شب جم.) آفرین (بر تو، شما).

حل جدول

احسنت

زه

خه


آفرین و احسنت

فری

بارک‌ا...


مرحبا و آفرین

احسنت

کلمات بیگانه به فارسی

احسنت

آفرین

فرهنگ فارسی آزاد

احسنت

اَحْسَنْت، آفرین بر تو، خوب و نیکو نمودی (در تمجید و تشویق بکار میرود)،

فرهنگ عمید

احسنت

هنگام مدح و تحسین به کار می‌رود، خوب کردی، کار نیکو کردی، مرحبا، آفرین،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

احسنت

آفرین

مترادف و متضاد زبان فارسی

احسنت

آفرین، اینت، زه، مرحبا

فارسی به عربی

احسنت

استقبال حافل

انگلیسی به فارسی

acclamation

احسنت

معادل ابجد

احسنت

519

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری