معنی احسان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) نیکی کردن، بخشش کردن، (اِمص.) نیکوکاری، بخشش. [خوانش: (اِ) [ع.]]
فرهنگ عمید
نیکی کردن، نیکی، نیکوکاری،
[مجاز] بخشش،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
نکویی، نکوکاری
کلمات بیگانه به فارسی
نکویی
مترادف و متضاد زبان فارسی
انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوعپروری، نوعدوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی
فارسی به انگلیسی
Alms, Benefaction, Beneficence, Charity
فارسی به عربی
منفعه، هدیه
نام های ایرانی
دخترانه و پسرانه، نیکی، نیکویی
عربی به فارسی
خیر خواهی , نیک خواهی , نوع پرستی , سخاوتمندی , التفات , توجه , مرحمت , مساعدت , طرفداری , مرحمت کردن , نیکی کردن به , طرفداری کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
خوبی، نیکی، بخشش
فرهنگ فارسی آزاد
اِحْسان، نیکی کردن، بخشش کردن، نیکی، بخشش، نیکو کاری،
معادل ابجد
120