معنی اجاق
لغت نامه دهخدا
اجاق.[اُ] (ترکی، اِ) اجاغ. دیگدان. دیگ پایه. آتشدان. || دودمان. خاندان. آل. دوده:
با اُجاق شاه مردان هرکه خصمی میکند
خانه اش را روشنی از خانه روشن کردنست.
واله هروی.
|| دهانه ٔ مبرز. نشیمن مستراح. || چهارپایه ای چوبین که ناوه ٔ گِل کشان را بر آن نهند برای پر کردن گل. || (ص) صاحب کرامات و کشف: فلان اجاق است.
- اجاق الکلی، آلتی طبخ را که با الکل سوزد.
- اجاق فرنگی، قسمی منقل آهنین با سوراخها در اطراف دیواره که بر آن طبخ کنند.
- اجاق نفطی، آلتی طبخ را که با نفط سوزد.
اجاق کور
اجاق کور. [اُ] (ص مرکب) که فرزند ندارد. بلاعقب. بی خَلف. عقیم. توسعاً، عاقر.
شاه اجاق
شاه اجاق. [اُ] (اِخ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دهنه اجاق
دهنه اجاق. [دَه ْ ن ِ اُ] (اِخ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آبادشهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی شمال باختری صفی آباد با 1005 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
عبداﷲآباد اجاق
عبداﷲآباد اجاق. [ع َ دُل ْ لا دِ اُ] (اِخ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران. واقع در 18هزارگزی جنوب ری و 5هزارگزی خاور راه قم به تهران. ناحیه ای است جلگه ای هوای آن معتدل است. 151 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن صیفی، چغندر قند است شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد از طریق کهریز و قلعه ٔ نوچمن زمین ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
فارسی به انگلیسی
Oven, Range, Stove
فارسی به ترکی
ocak
فرهنگ معین
دیگدان، آتشدان، دودمان، خاندان، صاحب کرامات و کشف، گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است، برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید. [خوانش: (اُ) [تر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
وسیلهای برای پختن غذا که ظرف غذا را روی آن میگذارند،
[مجاز] خاندان، دودمان،
[قدیمی، مجاز] مرشد، پیر،
[قدیمی، مجاز] صاحب کشف و کرامات،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آتشگاه، تنور، دم، منقل، آل، خاندان، دوده، دودمان
فارسی به ایتالیایی
fornello
فارسی به آلمانی
Darre (f), Feuerstelle (f), Herd (m), Kamin (m), Kamin (m)
فارسی به عربی
فرن، موقد
فرهنگ فارسی هوشیار
اجاغ، دیگدان، آتشدان
گویش مازندرانی
بدون فرزند و جانشین – کسی که اجاق خانواده اش کور است
معادل ابجد
105