معنی اجازه

اجازه
معادل ابجد

اجازه در معادل ابجد

اجازه
  • 17
حل جدول

اجازه در حل جدول

  • اذن، رخصت، لهی
مترادف و متضاد زبان فارسی

اجازه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت، پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور، فتوا. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

اجازه در لغت نامه دهخدا

  • اجازه. [اِ زَ] (ع مص) اِجازت. دستوری. اذن. رخصت. فرمان. بار. دستوری دادن. (منتهی الارب). || روا داشتن. (زوزنی) (تاج المصادر): اجاز له. اجاز رأیه، رواداشت رای او را. (منتهی الارب). || صله دادن. (وطواط) (زوزنی). صله و عطا دادن: اجازه بکذا. (منتهی الارب). || اجاز علی اسمه، اجازت داد بر نام او. || اجاز له البیع؛ نافذ گردانیدبیع را برای او. || اَجَزْت ُ علی الجریح،کشتم خسته را. || اختلاف حرکت حرفی که متصل حرف روی است یا یک روی دال و دیگر رَوی طاء آوردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اجازه در فرهنگ عمید

  • موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت،
    (شبه جمله) کلمه‌ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می‌کنند،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اجازه در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

اجازه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

اجازه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

اجازه در فارسی به عربی

  • اجازه، اجراء، ترخیص، تفویض، حریه، حسنا، رخصه، سلطه، موافقه
فرهنگ فارسی هوشیار

اجازه در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

اجازه در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

اجازه در فارسی به آلمانی

  • Abfahren, Abschied (m), Lassen, Losfahren, Scheiden, Verlassen, In ordnnung, In ordnung, Okay, Zustimmung (f), Lizenzieren, Erlauben, Erlaubnis (m), Ermöglichen, Gestatten, Lassen, Zulassen. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید