معنی اثری از نصر الله مردانی

فرهنگ فارسی هوشیار

نصر هم الله

(جمله فعلی دعایی) خدای آنان را یاری کناد خ: حشم منصور را نصر هم الله ‎- عقل اجازت نمی داد تنا با دیوانگان مقاومت نماید. . . .


نصر الله جنده

خدا یاری کناد گند او را خدا سپاه او را یاری کناد


نصر من الله

یاری از خداست

لغت نامه دهخدا

مردانی

مردانی. [م َ](ص نسبی)زنی که در زی مردان درآید.(ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشده و شاهدی نیز برای آن یافته نشد.


نصر

نصر. [ن َ] (اِخ) ابوکامل شهاب الدوله، رجوع به شهاب الدوله نصر شود.

نصر. [ن َ ص َ] (ع اِ) فتح. پیروزی. نَصر. رجوع به نصر شود:
تا که به گیتی مدد است از طرب
تا که به عالم نصر است از ظفر
از طرب آبادمدد بر مدد
در ظفرآباد نصر بر نصر.
معزی (از آنندراج).

نصر. [ن َ] (اِخ) ابن احمدبن اسماعیل سامانی. رجوع به نصر سامانی (امیر...) شود.

نصر. [ن َ] (اِخ) ابن حکم بن زیاد الیاسری مکنی به ابومنصور، محدث است. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به ابومنصور نصر شود.

نصر. [ن َ] (اِخ) ابن سبکتکین. رجوع به نصربن ناصرالدین شود.

نصر. [ن َص ْ ص َ] (ع اِ) اسم صنم است. (از متن اللغه).

نصر. [ن َ] (اِخ) ابوالجیوش، چهارمین امرای بنی نصر غرناطه است، وی از سال 708 تا 713 هَ. ق. حکمرانی کرد. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 24 شود.

نصر. [ن َ] (اِخ) نظام الدوله نصر، از امرای بنی مروان دیاربکر است وی پس ازنصرالدوله احمد به سال 453 به حکمرانی دیاربکر رسیدو تا سال 472 حکومت کرد. (از تاریخ الخلفاء ص 107).

نصر. [ن َ] (اِخ) ابن ببرویه، محدث است و از اسحاق بن شاذان روایت کند. (یادداشت مؤلف).

نصر. [ن ُص ْ ص َ] (ع ص، اِ) ج ِ ناصر به معنی یاری دهندگان. (غیاث اللغات).

معادل ابجد

اثری از نصر الله مردانی

1430

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری