معنی ابهت

لغت نامه دهخدا

ابهت

ابهت. [اُب ْ ب َ هََ] (ع اِ) بزرگی. (وطواط). بزرگواری. (دستوراللغه). شکوه. (مهذب الاسماء) (خلاص نطنزی). عظمت: امیر مسعود پس از خلعت علی میکائیل بباغ صدهزار رفت و بصحرا آمد و علی میکائیل بر وی گذشت با ابهتی هر چه تمامتر پیاده شد و خدمت کرد. (تاریخ بیهقی). این لشکر سوی نسا رفت با ابهتی و عدتی و آلتی تمام. (تاریخ بیهقی). فوجی با ابهتی نیکو که قاضی شیراز نبشته بود که آنجای مردم بتمام هست. (تاریخ بیهقی). وزیر برفت با حشمتی و ابهتی سخت تمام سوی هرات و با وی سواری هزار بود. (تاریخ بیهقی). آنچه بیاید از ابهت و عدّت و خزائن و سلاح و لشکرها از حضرت غزنین و اطراف ولایات بخوانند. (تاریخ بیهقی). || راه بزرگ. || بهجت. || تکبر. نخوت. کبر. (منتهی الارب).

فارسی به انگلیسی

ابهت‌

Awesomeness, Grandeur, Impressiveness, Majesty, Mystique, Solemnity, Vibrations

فرهنگ معین

ابهت

بزرگی، بزرگواری، عظمت، تکبر، نخوت. [خوانش: (اُ بُ هَّ) [ع.] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

ابهت

بزرگی، جلال، و شکوهی که باعث ترس و احترام در مخاطب می‌شود،

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ابهت

شکوه

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابهت

اهمیت، بزرگی، جبروت، جلال، سطوت، شکوه، صولت، عظمت، فره، وقار

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی آزاد

ابهت

اُبهَّت و اُبْهَتْ، عظمت، نخوت، بزرگی، جلال و شکوه،

عربی به فارسی

ابهت

محو کردن , محو شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

ابهت

شکوه و جلال


با ابهت

(صفت) با شکوه با جلال با عظمت.

معادل ابجد

ابهت

408

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری