معنی ابدان

ابدان
معادل ابجد

ابدان در معادل ابجد

ابدان
  • 58
حل جدول

ابدان در حل جدول

فرهنگ معین

ابدان در فرهنگ معین

  • (اَ) [ع.] (اِ.) جِ بدن، بدن ها، تن ها.
لغت نامه دهخدا

ابدان در لغت نامه دهخدا

  • ابدان. [اَ ب َ] (ص مرکب) مخفف آبادان. معمور. || (اِ مرکب) مخفف آبدان. گوی که آب باران در آن گرد آید. غدیر. توضیح بیشتر ...
  • ابدان. [اَ] (اِ) دودمان. تبار. خاندان. || (ص) سزاوار. مستحق. و بعض فرهنگها این کلمه را با ذال معجمه ضبط کرده اند. و هر دو صورت به تأیید شواهد محتاج است. توضیح بیشتر ...
  • ابدان. [اَ] (ع اِ) ج ِ بَدن. تن ها.

  • ابدان. [اِ ب ِ] (ع اِ) کنیز و اسب.

فرهنگ عمید

ابدان در فرهنگ عمید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ابدان در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به عربی

ابدان در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی آزاد

ابدان در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَبْدان، بَدَن ها (مفرد: بَدَن)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید