معنی ابابیل

لغت نامه دهخدا

ابابیل

ابابیل. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ اِبال و اِباله و اَباله و ابّیل و ابّول و ایبال. و نیز گفته اند این کلمه جمعی است بی واحد. دسته های پراکنده. گروههای متفرق. دسته دسته. گروه گروه.
- طیر ابابیل، گله های مرغان. جفاله جفاله. ابوعبیده گوید واحد آن ابیل است و ابوجعفر رواسی بر آن است که واحد ابابیل ابول باشد. (المزهر).
|| در تداول فارسی، پرستو. پرستوک. خطاف. چلچله. پیلوایه. پلستک. پالوانه. حاجی حاجی. بادخورک. بالوایه. دالپوز:
اضعف مرغان ابابیل است و او
پیل را بدْرید و نپْذیرد رفو.
مولوی.
- مثل ابابیل، سخت کم خور.

حل جدول

ابابیل

پرستوی قرآنی

پرستو


پرستوها

ابابیل


چلچله

ابابیل، پرستو

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ابابیل

پرستو، گروه ها، گله گله

فرهنگ فارسی هوشیار

ابابیل

تک ندار گروه ها، گله گله، پرستو با خوراک بالوایه دمسنجه (اسم) جمع: ابال اباله اباله ابیل ابول (که هیچیک از آنها در فارسی مستعمل نیست) و گفته اند جمعی است بی مفرد. دسته های پراکنده گروه های متفرق: طیرابابیل دسته های مرغان، پرستو پرستوک خطاف چلچله بابیل.

فرهنگ معین

ابابیل

دسته های پراکنده، دسته - دسته، گروه مرغان، پرستوها، چلچله ها. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

ابابیل

پرستو،


بابیل

ابابیل

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابابیل

پرستو، چلچله

فرهنگ فارسی آزاد

ابابیل

اَبابیل، فوج فوج، دسته دسته، گروههای جدا (مفرد: اَبال، اِبالَه، اِبیل).
َ

آیه های قرآن

و ارسل علیهم طیرا ابابیل

و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ابابیل

46

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری