معنی آینه

آینه
معادل ابجد

آینه در معادل ابجد

آینه
  • 66
حل جدول

آینه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آینه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آبگینه، آیینه، زجاج، مرآت
لغت نامه دهخدا

آینه در لغت نامه دهخدا

  • آینه. [ی ِ ن َ] (ع ص) تأنیث آین. ج، آینات.

  • آینه. [ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ) نقش هلال وار که بر دم طاوس است.

  • آینه. [ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ) در کلمه ٔ هرآینه، ظاهراً مخفف هرآیینه است و آیینه به معنی آیین یعنی صورت و گونه و سان، و مجموع مرکب بمعنی بهر حال و در هر حال و بهر روی و بهر صورت و لاجرم. (زمخشری):
    همه سر آرد بار آن سنان نیزه ٔ او
    هرآینه که همی خون خورد سر آرد بار.
    دقیقی.
    آن حوض آب روشن و آن کوم گرداو
    روشن کند دلت چو به بینی هرآینه.
    بهرامی.
    با درفش ار تپانچه خواهی زد
    بازگردد بتو هرآینه بد.
    عنصری.
    کسی که آتش را جای سازد اندر دل
    هرآینه بدل او رسد نخست زیان. توضیح بیشتر ...
  • آینه. [ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ) پاره های آهن که جنگجویان بر پشت و سینه و ران راست کردندی دفاع را، و ظاهراً مجموع آن را چهارآینه یا چارآیینه خواندندی:
    سازد فلک ز عزم تو دایم سلاح خویش
    دارد شجاع روز وغا در بر آینه.
    خاقانی. توضیح بیشتر ...
  • آینه. [ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ) ظاهر پوست گاو از پستانها تا دُبُر. || وضع موی این قسمت از پوست در ماده گاوکه بعقیده ٔ بعض علماء فن کیفیت و چگونگی شیر را در اختلافات آن توان شناخت. توضیح بیشتر ...
  • آینه. [ی ِ ن َ / ن ِ] (اِ) آهن مصقول و آهن پرداخت کرده و شیشه و بلور پشت بزیبق کرده که صور اشیاء خارجی در آن افتد. مرآت. آیینه. آبگین. آبگینه. و از آن مسطح و محدب و مقعر باشد:
    فرستاد از آن آهن تیره رنگ
    یکی آینه کرده روشن ز زنگ.
    فردوسی.
    سکندر نهاد آینه زیر نم
    همی بود تا شدسیاه و دژم.
    فردوسی.
    بود آینه دوست را مرد دوست
    نماید بدو هرچه زشت و نکوست.
    اسدی.
    تنت آینه ساز و هر دو جهان
    ببین اندر او آشکار و نهان.
    اسدی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آینه در فرهنگ عمید

فارسی به انگلیسی

آینه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

آینه در فارسی به ترکی

تعبیر خواب

آینه در تعبیر خواب

  • اگر دختری در آینه نگاه کند شوهر می کند و نزد شوهر عزیز و گرامی می شود و چنان چه آن دختر ببیند که مردی بیگانه آینه ای به او می دهد و در چهره او نگاه می کند به دیدن دوستی غایب خشنود می گردد. - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
  • آینه در خواب جاه و ولایت بود. اگر بیند که آینه به کسی داد، دلیل کند که مال و متاع خویش پیش کسی نهد. اگر بیند که در آینه سیمین نگاه می کرد، دلیل که ازحرمت و جاه خویش کراهت بیند، زیرا که معبران آینه سیمین را مکروه بینند و دانند. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
  • اگر مردمی در آینه آهنین همی نگرد، دلیل بود که اگر زن وی حامله بود، پسر آورد که به همه چیزها مانند پدر بود. اگر زن بیند که در آینه می نگریست و آبستن بود، دلیل که دختری آورد که به همه چیزها مانند مادر بود و اگر زن آبستن نباشد، دلیل است شوهر او را طلاق دهد و زن دیگر بخواهد و آن زن شوهری دیگر کند. اگر پسر بیند که در آینه نظر می کرد، دلیل است او را برادری آید و اگر دختری نگاه کند، وی را خواهر آید و اگر پادشاه یا عاملی نکاه کند، معزول شود و ولایت از دست او برود و کسی دیگر به جای او نشیند. توضیح بیشتر ...
  • روی نیکو در خواب، اگر در آینه دید، چون معروف بود پادشاه بود واگر معروف نباشد، تاویل نیک و بدهر چه دیده باشد به آینه باز گردد - جابر مغربی. توضیح بیشتر ...
  • دیدن آینه به خواب شش وجه بود. اول: زن، دوم: پسر، سوم: جاه و فرمان، چهارم: یار و دوست، پنجم: انباز، ششم: کار روشن. - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

آینه در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

آینه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) آیینه یا آینه آسمان. آیینه آسمان . یا آینه بخت. آیینه بخت یا آینه پیل. آیینه پیل. آیینه پیل یا آینه چرخ. آیینه چرخ یا آینه چینی. آیینه چینی یا آینه خاوری. آیینه خاوری یا آینه دق. آیینه دق یا آینه رومی. آیینه رومی یا آینه زانو. آیینه زانو یا آینه سوزان. آیینه سوزان یاآینه گردان. آیینه ه گردان یا آینه گیتی نما (ی)، جام شراب. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

آینه در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید