معنی آموزاندن

لغت نامه دهخدا

آموزاندن

آموزاندن. [دَ] (مص) آموزانیدن. تعلیم. آموختن، چون متعدی باشد. رجوع به آموزیدن شود.


آموزانیدن

آموزانیدن. [دَ] (مص) آموزاندن. تعلیم. (دهار).

فارسی به انگلیسی

آموزاندن‌

Breed, Drill, Educate, Familiarize, Indoctrinate, Instruct, School, Teach

فرهنگ عمید

آموزاندن

تعلیم دادن، یاد دادن، آموختن چیزی به کسی،

حل جدول

آموزاندن

تعلم، یاددادن، آموزش

فرهنگ فارسی هوشیار

آموزاندن

(مصدر) تعلیم دادن آموختن.


یاد دادن

(مصدر) آموزاندن.


سبق گفتن

آموزاندن یاد دادن


تعلیم دادن

آموزاندن یاد دادن (مصدر) آموختن یاد دادن.


دراسه

‎ آموزش دادن آموزاندن، گاییدن، دانایی، پژوهش


السام

جستن به جست و جو برآمدن، چشانیدن، آموزاندن


تدریس

آموزاندن ‎-1 (مصدر) درس گفتن درس دادن ‎-2 (اسم) درس گویی. جمع: تدریسات.


آمختن

(آموخت آموزد خواهد آموخت بیاموز آموزنده آموخته آموزش) (مصدر) فرا گرفتن یاد گرفتن تعلم، (مصدر) فرایاد دادن تعلیم آموزاندن.

انگلیسی به فارسی

instruct

آموزاندن

فرهنگ معین

یاد دادن

(دَ) (مص م.) آموختن، آموزاندن.

فرهنگ فارسی آزاد

اشعار

اِشْعار، آگاه کردن، خبر دادن، آموزانیدن (یا آموزاندن)،

معادل ابجد

آموزاندن

159

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری