معنی آمدوشد

حل جدول

آمدوشد

مراوده، آمدوشد


آیاب و ذهاب

آمدوشد


روارو

آمدوشد

مترادف و متضاد زبان فارسی

آمدوشد

ایاب‌وذهاب، تردد، رفت‌وآمد، مراوده


رفت‌وآمد

آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور


عبورومرور

آمدوشد، تردد، رفت‌وآمد، گذر


مراوده

آمدوشد، آمیزش، ارتباط، تردد، تماس، حشرونشر، مصاحبت، معاشرت، نشست‌وبرخاست


تردد

آمدوشد، رفت‌وآمد، عبورومرور، تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک، آمیزش، حشر، مراوده

کلمات بیگانه به فارسی

تردد

آمدوشد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تردد

رای، آمدوشد، رفت وآمد، رو و آی

فرهنگ عمید

تردد

آمدوشد کردن،
[قدیمی] دودل شدن، دودله بودن،
[قدیمی] اسهال،


مراوده

با هم دوستی و آمدوشد داشتن، با کسی رفت‌وآمد داشتن،


تکاپو

آمدوشد با‌شتاب، تک‌وپو، دوندگی،
جستجو،
در جستجوی چیزی به هر سو دویدن،

لغت نامه دهخدا

عسبلة

عسبله. [ع َب َ ل َ] (ع مص) همدیگر آمدوشد مردمان و تردد ایشان. (از منتهی الارب). آمدوشد کردن مردمان و مراوده کردن آنها با هم. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


اعفاق

اعفاق. [اِ] (ع مص) بی حاجت اکثر آمدوشد نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). در پی حاجتی بسیار آمدوشد نمودن: اعفق الرجل، اکثر الذهاب و المجی ٔ فی حاجه. (از اقرب الموارد).

معادل ابجد

آمدوشد

355

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری