معنی آماده

آماده
معادل ابجد

آماده در معادل ابجد

آماده
  • 51
حل جدول

آماده در حل جدول

  • معد
  • آراسته، حاضر، ساخته، مهیا، تهیه
  • فراهم، مجهز، مهیا
  • مهیا، فراهم، حاضر، مجهز، تهیه، آراسته
مترادف و متضاد زبان فارسی

آماده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آراسته، بسیجیده، پرداخته، تامین، تهیه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهیا، چالاک، سازمند، مستعد،
    (متضاد) نامهیا. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آماده در فرهنگ معین

  • (دِ) (ص.) حاضر، مهیّا.
لغت نامه دهخدا

آماده در لغت نامه دهخدا

  • آماده. [دَ / دِ] (ن مف / نف) حاضر. مستعد. مُعدّ. مهیا. مُشمر. عتید. (دهار). مُمهّد. موجود. ساخته. آراسته. بسیجیده. فراهم کرده. برساخته. حاضر. شکرده. سیجیده. (فرهنگ اسدی). بسغده. آسغده. سغده. (اوبهی). چیره. بسامان. ساخته و پرداخته. تیار:
    خود تو آماده بدی برخاسته
    جنگ او را خویشتن آراسته.
    رودکی.
    یکی بدسگال و یکی ساده دل
    سپهبد بهر کار آماده دل.
    فردوسی.
    چون همی شد بخانه آماده
    دید مردی بره براستاده.
    عنصری. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آماده در فرهنگ عمید

  • مهیا، ساخته، بسیجیده،
فارسی به انگلیسی

آماده در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

آماده در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

آماده در فارسی به عربی

  • علی استعداد، علی أهبه الاستعداد
ترکی به فارسی

آماده در ترکی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آماده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) حاضر مهیا مستعد، گچی روانتر از بوم، هنگام شروع مسابقه داور پس از ذکر (بجای خود) (آماده) گوید و سپس با شلیک تیر یا دمیدن در سوت مسابقه شروع میشود. گاه بجای آماده (حاضر) گویند. یا آماده بودن. مهیا بودن مستعد بودن. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

آماده در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

آماده در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید