معنی آماج

آماج
معادل ابجد

آماج در معادل ابجد

آماج
  • 45
حل جدول

آماج در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آماج در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آماجگاه، تیر، تیررس، مقصد، نشان، نشانه، هدف، پرتاب، تیررس
فرهنگ معین

آماج در فرهنگ معین

  • تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند، نشان، نشانه، هدف. [خوانش: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آماج در لغت نامه دهخدا

  • آماج. (اِ) خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند. آماجگاه:
    گر موی بر آماج نهی موی بدوزی
    وین از گهر آموخته ای تو نه بتلقین.
    فرخی.
    چنان چون سوزن از وَشّی ّ و آب روشن از توزی
    ز طوسی بیل بگذاری به آماج اندرون بیله.
    فرخی.
    چو تیر انداختی در روی دشمن
    حذر کن کاندر آماجش نشستی.
    سعدی.
    || توسعاً، نشان. نشانه. غرض. هدف. (دهار). || پرتاب. تیر پرتاب. تیررَس. بیست و چهار یک ِ فرسنگ. قریب پانصد قدم:
    آماج تو از بُست بود تا به سپنج آب
    پرتاب تو از بلخ بود تا بفلسطین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آماج در فرهنگ عمید

  • نشان، نشانه، هدف: چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶)،
    جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه‌گاه،
    تیررس،
    آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن: برکند تیر تو زآن‌سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی: مجمع‌الفرس: آماج)،
    (اسم مصدر) نشانه‌گیری،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

آماج در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس ‎24 ,‎ 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید