معنی آلب ارسلان

لغت نامه دهخدا

آلب ارسلان

آلب ارسلان. [اَ س َ] (اِخ) محمدبن داود میکائیل بن سلجوق. دومین ِ پادشاهان سلجوقی ایران. در سال 453 هَ.ق. بجای پدر خویش داود معروف بجغری بیک والی خراسان شد و دو سال بعد (455) بجای عم پادشاهی یافت. وی پادشاهی دلیر و دادگر و جنگجوی بود. مملکت را از یک سو تا حدود چین و از سوی دیگر تا حدود روم بسط داد و در سال 465با امپراطور روم (دیوژن رومان) در ملازگرد جنگ کرد واو را مغلوب و اسیر کرد و از آن پس بجانب جیحون شتافت و در آنجا بر دست یوسف نامی از مردم خوارزم مجروح و مقتول گردید (465). مدت پادشاهی او نُه سال بود.


آلب

آلب. [آل ْب ْ / ل ِ] (ترکی، ص) بترکی قدیم، دلیر. پهلوان. و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ٔ ترکانست، چون آلب ارغون، آلب ارسلان، آلب تگین، و آن را اَلْب نیز گویند.

آلب. [ل ِ] (ع ص) گِردکننده. (مهذب الاسماء).


الپ ارسلان

الپ ارسلان. [اَ اَ س َ] (اِخ) رجوع به آلب ارسلان شود.


ارسلان

ارسلان. [اَس َ] (اِخ) سمرقندی از امرای ابوعلی سیمجور. رجوع بتاریخ بیهقی چ فیاض ص 207 و رجوع به ارسلان بیک شود.

ارسلان. [اَ س َ] (اِخ) رجوع به رسلان و معجم المطبوعات شود.

ارسلان. [اَ س َ] (اِخ) زنگی. نقیب سیستان. (تاریخ سیستان ص 355).

ارسلان. [اَ س َ] (اِخ) غزنوی. رجوع به ارسلانشاه بن مسعود غزنوی شود.

حل جدول

آلب ارسلان

پادشاه مشهور سلجوقی

دومین پادشاه سلجوقی


قاتل آلب ارسلان

یوسف خوارزمی


قاتل آلب ارسلان سلجوقی

یوسف خوارزمی


وزیر آلب ارسلان سلجوقی

خواجه نظام الملک

نام های ایرانی

آلب ارسلان

پسرانه، شیر شجاع، کنایه از مرد شجاع و نترس، نام یکی از پادشاهان مقتدر سلجوقی

واژه پیشنهادی

پدر آلب ارسلان

داودبن میکائیل بن سلجوق

معادل ابجد

آلب ارسلان

375

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری