معنی آشفته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پریشان، شوریده، نابسامان، بی نظم، پراکنده، خشمگین، به هیجان آمده، رنجیده. [خوانش: (شُ تِ) (ص مف.)]
فرهنگ عمید
نامرتب،
بههمبرآمده، خشمگین،
شوریده، عاشق، پریشانحال،
سرگردان، حیران، نگران، ناراحت، پریشان،
(قید) حالت آشفته بودن، با تعجب و حیرانی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیسامان، بینظم، پراکنده، درهم، درهمبرهم، ژولیده، متفرق، متلاطم، مختل، مغشوش، نابسامان، ناجور، نامرتب، نامنظم، آتشی، پریشان، پریشانحال، پریشانخاطر، خشمگین، رنجیده، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران،
(متضاد) آرام، بسامان، مرتب
فارسی به انگلیسی
Agitated, Chaotic, Disconnected, Disorderly, Distraught, Haywire, Helter-Skelter, Inconsequent, Indiscriminate, Rough, Messy, Shaky, Turbid, Turbulent, Unstrung, Upside Down, Woolly
فرهنگ فارسی هوشیار
خشمگین، به خشم آمده
فارسی به ایتالیایی
sconvolto
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
786