معنی آسودن

آسودن
معادل ابجد

آسودن در معادل ابجد

آسودن
  • 121
حل جدول

آسودن در حل جدول

  • رفع خستگی کردن، از نگرانی رهایی یافتن
مترادف و متضاد زبان فارسی

آسودن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آسایش‌کردن، استراحت‌کردن، آرمیدن، خفتن، خوابیدن، آرام‌شدن، تسکین‌یافتن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آسودن در فرهنگ معین

  • آرمیدن، استراحت یافتن، سکون یافتن، آرام گرفتن، خوابیدن، خفتن، توقف کردن، درنگ کردن. [خوانش: (دَ) (مص ل. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آسودن در لغت نامه دهخدا

  • آسودن. [دَ] (مص) آرمیدن. مستریح شدن. راحت. استراحت یافتن. استجمام. استرواح. اَون:
    نخفت و نیاسود تا بامداد
    از اندیشه بر دل نیامدْش یاد.
    فردوسی.
    بخواب و به آسایش آمد شتاب
    وزآن پس برآسود بر جای خواب.
    فردوسی.
    زیر کبود چرخ بی آسایش
    هرگز گمان مبر که بیاسائی.
    ناصرخسرو.
    || آرام گرفتن. سکون:
    برآرای کار و میاسای هیچ
    که من رزم را کردخواهم بسیچ.
    فردوسی.
    نیاساید وبرنگردد ز جنگ
    ترا چاره در جنگ جستن درنگ.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آسودن در فرهنگ عمید

  • آسایش یافتن، آرام گرفتن، آرمیدن: چه جوییم از این گنبد تیزگرد / که هرگز نیاساید از کار‌کرد (فردوسی: ۷/۶۲۸)، چه گنج‌ها که نهادند و دیگری برداشت / چه رنج‌ها که کشیدند و دیگری آسود (سعدی۲: ۶۹۶)،
    دست از کار کشیدن، استراحت، از کار و حرکت بازایستادن، آسوده شدن، در رفاه زندگی کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آسودن در فارسی به انگلیسی

  • Lounge, Nestle, Quiet, Relax, Repose, Sink, Unbend
فرهنگ فارسی هوشیار

آسودن در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید