معنی آسان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
[په.] (ص. ق.) امری که سخت و دشوار نباشد، سهل. مق دشوار، سخت.
فرهنگ عمید
امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد، بدون تلاش زیاد، به راحتی، سهل، آسوده،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ساده، سهل، میسر، بیرنج، راحت،
(متضاد) بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل
فارسی به انگلیسی
Cheap, Downhill, Convenient, Easy, Effortless, Effortlessly, Facile, Light, Guts, Handy, Soft, Open-And-Shut, Simple
فارسی به ترکی
kolay
فرهنگ فارسی هوشیار
خوار، سهل، میسر، صعب
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
یاسر
معادل ابجد
112