معنی آسان

آسان
معادل ابجد

آسان در معادل ابجد

آسان
  • 112
حل جدول

آسان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آسان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ساده، سهل، میسر، بی‌رنج، راحت،
    (متضاد) بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آسان در فرهنگ معین

  • [په.] (ص. ق.) امری که سخت و دشوار نباشد، سهل. مق دشوار، سخت.
لغت نامه دهخدا

آسان در لغت نامه دهخدا

  • آسان. (ع اِ) ج ِ اُسُن. شمائل. اخلاق. || ج ِ اُسُن، به معنی بقیه ٔ پیه. || رشته های رسن و دوال. توضیح بیشتر ...
  • آسان. (ص، ق) خوار. سهل. هَین. یَسیر. اَهوَن. مُیسر. میسور. مقابل دشوار، سخت، صعب، دشخوار، مشکل. نض:
    بدان آنگهی زال اندیشه کرد
    وز اندیشه آسانترش گشت درد.
    فردوسی.
    ندیدم جهاندار بخشنده ای
    بگاه و کیان بر درخشنده ای
    همی این سخن بر دل آسان نبود
    جز از خامشی هیچ درمان نبود
    همی داشتم تا کی آید پدید
    جوادی که جودش نخواهد کلید.
    فردوسی.
    کنون چاره این دام را چون کنم
    که آسان سر از بند بیرون کنم ؟
    فردوسی.
    ور این رنج آسان کنم بر دلم
    از اندیشه ٔ شاه دل بگسلم. توضیح بیشتر ...
  • آسان. (اِ) در بعض فرهنگها به معنی بنیان آمده است چنانکه آسال را نیز به همین معنی آورده اند و آن اشتباهی است که از غلط خواندن بیت ابوشکور دست داده است. رجوع به آسال و آسان فکن شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آسان در فرهنگ عمید

  • امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد، بدون تلاش زیاد، به راحتی، سهل، آسوده،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آسان در فارسی به انگلیسی

  • Cheap, Downhill, Convenient, Easy, Effortless, Effortlessly, Facile, Light, Guts, Handy, Soft, Open-And-Shut, Simple. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

آسان در فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

آسان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • خوار، سهل، میسر، صعب
فارسی به ایتالیایی

آسان در فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

آسان در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید