معنی آزمودن

آزمودن
معادل ابجد

آزمودن در معادل ابجد

آزمودن
  • 108
حل جدول

آزمودن در حل جدول

فرهنگ معین

آزمودن در فرهنگ معین

  • امتحان کردن، آزمایش کردن، تجربه کردن، سنجیدن، به کار بردن، ریاضت دادن. [خوانش: (دَ) (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آزمودن در لغت نامه دهخدا

  • آزمودن. [زْ / زِ دَ] (مص) تجربت. تجربه. امتحان. اختبار. (زوزنی). ابتلا. تجریب. (دهار). آزمایش کردن. تدریب. بلاء. (ادیب نطنزی). بلا. بلو. ابلا. تجریس. بور. ابتیار. احتناک. سنجیدن. خبرت. (دهار). سبر. فتنه. افتتان. وارسی کردن. تمحیص. تضریس:
    کرا آزمودیش و یار تو گشت
    منال ار گناهی بر او برگذشت.
    ابوشکور.
    تیزهش تا نیازماید بخت
    بچنین جایگاه نگْراید.
    رودکی یا دقیقی.
    میان من و او بسی رزم بود
    مگر کِم بخواهد دگر آزمود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آزمودن در فرهنگ عمید

  • آزمایش کردن، امتحان کردن،
    تجربه کردن،
    خوبی و بدی چیزی را سنجیدن، وارسی کردن،
    تمرین کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آزمودن در فارسی به انگلیسی

  • Assay, Examine, Experiment, Prove, Search, Try
فرهنگ فارسی هوشیار

آزمودن در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید