معنی آزمندی

لغت نامه دهخدا

آزمندی

آزمندی. [م َ] (حامص مرکب) حرص. ولع. طمع. شره. پرخواهی:
ایا دانشی مرد بسیارهوش
همه چادر آزمندی مپوش.
فردوسی.
دگر آزمندیست اندوه و رنج
شدن تنگدل در سرای سپنج.
فردوسی.

فارسی به انگلیسی

آزمندی‌

Avarice, Covetousness, Cupidity, Greed, Venality

فرهنگ عمید

آزمندی

حرص، ولع، بسیارخواهی: ایا دانشی‌مرد بسیار‌هوش / همه چادر آزمندی مپوش (فردوسی: ۱/۳۱۵)،

واژه پیشنهادی

آزمندی

گدارویی

فرهنگ معین

آزمندی

(~.) (حامص.) حرص، ولع، طمع.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزمندی

آزپیشگی، حرص، طماعی، طمع، طمعکاری، ولع،
(متضاد) قناعت

فرهنگ فارسی هوشیار

آزمندی

حرص، ولع، طمع


طماعه

آزمندی


طماعیه

آزمندی


حرص آوری

حریصی آزمندی.

انگلیسی به فارسی

avidity

آزمندی

معادل ابجد

آزمندی

112

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری