معنی آزاده

آزاده
معادل ابجد

آزاده در معادل ابجد

آزاده
  • 18
حل جدول

آزاده در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزاده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته،
    (متضاد) بنده، عبد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آزاده در فرهنگ معین

  • اصیل، نجیب، ر ه ا، فروتن، فارغ، سَبُک، وارسته، ایرانی. [خوانش: (دِ) [په. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آزاده در لغت نامه دهخدا

  • آزاده. [دَ / دِ] (ص) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه. آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج، آزادگان:
    ز مادر همه مرگ را زاده ایم
    همه بنده ایم ارچه آزاده ایم.
    فردوسی.
    چه گفت آن سخنگوی آزاده مرد
    که آزاده را کاهلی بنده کرد.
    فردوسی.
    از ایران جز آزاده هرگز نخاست
    گرفت از شما بنده هر کس که خواست.
    اسدی.
    سیرت و کردار، گر آزاده ای
    بر سنن و سیرت احرار کن.
    ناصرخسرو.
    آزاده ای که جوید نام نکو بشعر
    چون بندگان ز خلق نباید ستدبها. توضیح بیشتر ...
  • آزاده. [دَ] (اِخ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی. || نام کنیزکی چنگ زن، معشوقه ٔ بهرام گور. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آزاده در فرهنگ عمید

  • آزاد،
    اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق،
    [قدیمی] آزادمرد، جوانمرد،
    [قدیمی] اصیل و نجیب،
    [قدیمی] وارسته: ز مادر همه جنگ را زاده‌ایم / همه بنده‌ایم ارچه آزاده‌ایم (فردوسی: ۳/۱۰)،
    [قدیمی] آن‌که بندۀ کسی نباشد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آزاده در فارسی به انگلیسی

نام های ایرانی

آزاده در نام های ایرانی

  • دخترانه، آزاد، رها دلیر و بی باک، ره، عاری از صفات ناپسند اخلاقی، رها، وارسته، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاهساسانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

آزاده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (صفت) آنکه بنده کس نباشد حر مقابل بنده عبد، آزاد کرده محرر، اصیل نجیب شریف، صالح حلال زاده، رها مستخلص، خاضع فروتن. ‎، فارغ، بی بار، آسوده مرفه، وارسته، ایرانی، اسب گرانمایه اسب پادشاهان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ پهلوی

آزاده در فرهنگ پهلوی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید